وقتیکه قرار شد حقیردراین شهرمسئولیتی را قبول کنم دوست عزیزی از روی دلسوزی و محبت زیرگوشم نجوایی کرد که هیچ وقت آن زمزمه و نصیحت برادرانه رااز یادم نمی برم .
اون بنده خدا گفت : حالا که شهردار شدی دو راه بیشتر نداری یا باید با خوردن کباب خدا حافظی کنی و برای خدمت صادقانه به مردم ذره ذره روی آتش حسادت و کینه بعضی ها آب بشی و به کباب اون دنیا دل خوش کنی یا اینکه به کباب های این دنیا قناعت کرده در اون دنیا به خاطر ریختن حق الناس مردم شهر به حلقوم عده ای ویژه خوار پاسخگو باشی . راه سومی هم وجود نداره .
از اونجایی که هیچ وقت در زندگی و کار به بن بست اعتقاد نداشته و ندارم به اون دوست عزیزم گفتم راه سوم که هیچ راه چهارم و پنجمی هم وجود داره .
این شدکه در این سالهااستراتژی کباب بیار نون(ثروت ) ببر قبلی رابه لطف الهی و با اعتماد همشهریان عزیز تبدیل کردیم به نون ( ثروت ) بیارکباب ببر .
به همین دلیل هروقت احساس کردیم فرد یا مجموعه ای قصد افزودن ثروتی راچه مادی و چه معنوی به بیت المال عمومی شهر دارد با کباب نگین دار تبریزی دررستورانی که خودمان با هزار سختی و کارشکنی ساختیم ازش پذیرایی کردیم .
با عزت و احترم و سربلندی نه خفت و خواری و سر افکندگی!!!
یکی از روزهایی که دردفتر کارم نشسته بودم حاج محمود با لبخند همیشگی خود وارد شد. به احترامش بلند شده و صورتش را بوسیدم. حاج محمود برای من همیشه در این سالها درمقام یک فرمانده بود چون ما در بسیج در گروه ایشون سازماندهی شده بودیم. دردهه شصت هرهفته یک شب باید میرفتیم بسیج. این بزرگ بسیجی تاریخ نراق که قدرش هنوزهم بین نراقیها و حتی بسیجی هامغفول مانده را دعوت کردم به نشستن .حاجی فرمودند : کارخاصی نداشتم فقط آمدهام به شما سری بزنم و خسته نباشیدی عرض کنم . من هم که خوشحال بودم از حضورش فرصت را غنیمت شمرده وبردمش توی خاطرات سالهای دور. دراین جلسه خاطراتی از دوران سربازی را به صورت مختصراشاره کرد که متأسفانه دیگر فرصتی فراهم نشد تا بتوانم آن را در قالب فیلمی مستند کنم.راستش را بخواهید فکرش رانمی کردم به این زودی حاجی از بین ما برود.چند روزی ازاین ماجرا گذشت، شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) خواب دیدم با حاجی محمود داشتیم میرفتیم جبهه، فردا صبح روز شهادت توی گلزار دیدمش که داشت بین قبور شهدا آرام راه میرفت و فاتحه میخواند. تا من را دید به طرفم آمد و دستم را گرفتم ، نشستیم روی یکی از نیمکتهای ورودی گلزار شهدا ، براش تعریف کردم که دیشب چه خوابی دیدم . لبخندی زد و گفت اتفاقاً خودم هم خواب دیدم که داشتم میرفتم جبهه پدرابوالفضل خاکی هم یه گوسفند آورده بود واصرارداشت این را با خودتان ببرید برای رزمندگان، حالا باید به بهش بگم برای بابای مرحومش یه خیراتی بفرسته. بعد از چند دقیقه صحبت هیئت عاشقان ثارالله عزاداری را از گلزار شروع کردند ومن دیگه حاجی را ندیدم تا صبح روز بعد که داشتم میرفتم شهرداری تا برم تهران برای اعزام به مأموریتی در مشهد مقدس . سر پل شهرک فاضل دیدم موتورحاج محمود روی زمین افتاده. به قول ما نراقیها ناگهان بند دلم سلید. از مأمورکلانتری سؤال کردم چی شده؟ گفت: راننده موتوربا یه ماشین تصادف کرد و بردنش درمانگاه. سریع خودم رارسوندم به درمانگاه. حاجی روی تخت خوابیده بود. خانم دکتر امیر پور بالای سرش بود و هادی ایزدی هم بود. مزاحم معاینه خانم دکتر نشدم از آقای ایزدی پرسیدم حالش چطورِه ؟ گفت : چیزی نیست. کتفش شکسته و سرش هم کمی ضربه خورده ولی به هوش است. چند دقیقه ای از دور نگاهش کردم. به هوش بود و ناله میکرد. خیالم راحت شد با خودم گفتم خدا را شکر چیز خاصی نیست. به آقای ایزدی گفتم من دارم میرم مأموریت مشهد سلام من را به حاجی برسون و بهش بگو مرادی هم اینجا بود. سریع آمدم شهرداری وبه سمت تهران راه افتادم تا برسم به پرواز مشهد. نزدیکیهای تهران تلفنم زنگ خورد یادم نیست کی بود پشت تلفن بود ولی گفت: حاجی محمود توی بیمارستان دلیجان فوت شد. ناگهان به یاد خوابم افتادم و اینکه تعبیرش این بود که حاج محمود رزاقی از بین ما پرکشید و رفت پیش دوستان شهیدش. با خودم گفتم حاجی دیروزتوی گلزارروزشهادت حضرت زهرا(س) حتماً ازشون خواسته که دیگه دعا کنن این عقب مانده از قافله شهدا به جمع آنها برسه .
چند روزی که مشهد بودم فقط کارم شده بود دعا و ذکر به نیابت از طرف حاج محمود.
اما خاطره حاجی از اردشیر زاهدی..
اون روز حاجی در دفتر کارم تعریف کرد من سرباز که بودم توی خونه تیمسار فضل ا... زاهدی کار میکردم. وقتی تیمسارزاهدی متوجه شد من نراقی هستم خیلی تحویلم گرفت و اشاره کرد من هم نراقی هستم و اجدادم از نراقیهای ساکن همدان هستن. حتی اسم چند نفرازنراقیهای قدیمی را آوردوگفت ،بچههای اینها را اگر دیدی سلام من را بهشون برسون و برای ما ماست و نون نراق را بیار که طعم آن در هیچ ماست و نونی پیدا نمیشه. بعد تعریف کرد یک روز تیمسارزاهدی اردشیر را به من سپرده بود که مواظبش باشم تا برسه به مدرسه وبعدهم که تعطیل شد تا خونه بیارمش . یک روز به حرف من گوش نکرد ودرعبورازخیابان نزدیک بود بره زیرماشین. من هم باعصبانیت یک پس گردنی محکم به اردشیرزدم. اردشیرکه زورش به من نمی رسید گفت: حالا که بریم خونه میگم بابام پدرت را دربیاره.راستش را بخواهی خیلی ترسیده بودم وقتی رسیدیم خونه اردشیرماجرارا برای تیمسارتعریف کرد. تیمسارهم علت کتک زدن را از من پرسید و من هم عرض کردم به حرف من گوش نداد و نزدیک بود با یه ماشین تصادف کنه. تیمسار هم لبخندی زد و گفت خوبش کردی این پدر سوخته را.
مدتها بود قصد داشتم این خاطره جالب وجذاب حاجی محمود را به گونه ای مستند کنم ولی فرصت و مجالی دست نمیداد. بالاخره با کمک مهندس محمد رزاقی نوه حاج محمود و پدر بزرگوارش جناب آقای مرتضی رزاقی فرزند ارشد حاجی مدارک و شواهدی به دست آمد که صحت این خاطره را تأیید میکرد.
عین این خاطره ای را که بنده مکتوب کردم حاجی برای فرزندانخود هم نقل کرده بود.
طی تماسی که با برخی نراقیهای مقیم همدان ازجمله جناب آقای مهندس ناصر نراقی داشتم تأیید کردند که تیمسارزاهدی با آنها نسبت فامیلی داشته وزن عموی آنها (مرحوم صادق نراقی نماینده دور هجدهم مجلس شورای ملی) حشمت خانم خواهر زاده تیمسار زاهدی بوده است .
روحش شاد و یادش گرامی باد .
شهر نراق صرفا زادگاه فاضلین نراقی نیست بلکه به نوعی می توان گفت زادگاه تئوری پرداز ولایت فقیه در فقه سیاسی شیعه اثنی عشری است . ملا احمد نراقی با نوشتن کتاب عواید الایام آخرین نظریات فقهی خود را در 88 عائده مطرح نمود که در عائده 54 پیرامون نظریه ولایت فقیه به صورت قاطع ، صریح و روشن دیدگاه های نو گرایانه خود را به رشته تحریر در آورده است .
حکم حکومتی و رعایت آن حتی توسط دیگر مراجع تقلید از اصول اولیه ولایت فقیه است چرا که اگر اینطور نباشد نظم در جامعه اسلامی برقرار نمی گردد .
قمه
و تیغ زنی در مراسم روز عاشورا یکی از سنت های عزاداری مردم نراق طی یک
قرن گذشته بوده که بعد از فتوای حرمت این کار توسط مقام عظمای ولایت بسیاری
از مردم مومن و دیندار شهر قمه های خود را برای همیشه غلاف کردند ولی
ظاهرا در این چند سال گذشته دست هایی مرموز در حال لوث کردن این حکم حکومتی
در زادگاه فاضل نراقی هستند .
برخی از این افراد به ظاهر موجه فضای مجازی را فرصتی مغتنم برای نشر افکار پوسیده و فسیل شده خود دانسته و با انتشار تصاویر قمه زنی سال های گذشته احساسات نوستالژیک جوانان و شهروندان را تحریک می کنند .
از این تریبون و با این مطلب به نوچه های مکتب شیرازی که قصد سوار شدن برموج احساسات پاک جوانان حسینی را دارند و با این حرکات خود زمینه کم رنگ شدن حکم حکومتی مقام معظم رهبری را در شهر فراهم می نمایند هشدارمی دهیم نراق برای دفاع از حریم اسلام و ولایت خون بیش از 80 جوان خود را تقدیم کرده است و ترسی از بالا رفتن این آمار در آینده ندارد !
ادامه مطلب ...
وقتی برنامه توسعه و عمران و احیای بافت تاریخی نراق را در سال 84 رسما استارت زدیم تحقیقی را شروع کردم تا نمونه های داخلی انجام شده در این حوزه را رصد کنم . یکی از این نمونه های موفق اقداماتی بود که در حوزه سرزمینی کاشان صورت گرفته بود . خانه تاریخی عامری ، عباسی ها ، طباطبایی ها، حمام سلطان امیر احمد ، بازار کاشان ، مسجد آقا بزرگ ، احیای صنایع دستی بخصوص کارگاه های سنتی مخمل بافی ، احیا و مرمت باغ فین و ... .
نتیجه تحقیق این شد که بهترین نمونه ملی همین زیر گوش خودم کاشان اتفاق افتاده است و در نهایت رسیدیم به بنیاد فرهنگ کاشان و رئیس فرهیخته آن جناب آقای مهندس حسین محلوجی لذا از همان سالهای شروع بکار برای نجات شهر تاریخی نراق از بن بست توسعه گوشه چشمی داشتیم به اقدامات و فعالت های این موسسه غیر دولتی و خصوصی .
کاری که انجمن دوستداران میراث فرهنگی کاشان آن را شروع و درنهایت با تاسیس بنیاد فرهنگی در سال 1376 آن را تابحال ادامه داده اند رابه جرات می توان یکی از موفق ترین نمونه های داخلی نامید که توانسته بود بیشترین سطح از مشارکت نخبگان و بخش خصوصی را برای توسعه پایدار کاشان با حفظ اصالت های تاریخی و فرهنگی صورت دهد .
اما مهندس حسین محلوجی مرد اول این جریان و سر سلسله این مدل از توسعه پایدار متوازن سابقه دو سال استانداری لرستان ، دو سال معاونت وزیر معادن و فلزات ، 8 سال نمایندگی مجلس از طرف مردم کاشان ، هشت سال وزارت معادن وفلزات در دولت آقای هاشمی و هشت سال ریاست باشگاه پرسپولیس و کلی مسئولیت ملی دیگر در کارنامه خود داشت و این کار را برای برقراری ارتباط مستقیم سخت می کرد . اما بلاخره در یکی از روز های شهریور ماه 93 تصمیم گرفتم با ایشان ارتباط مستقیم تلفنی برقرار کنم . فکر نمی کردم مهندس بعد از سالها دروری از کاشان هنوز با لهجه شیرین کاشانی صحبت کنند . بعد از معرفی خود و شنیدن صدای دوست داشتی و شرسار از محبت و عاطفه این بزرگ مرد تاریخ کاشان توضیحاتی پیرامون کارهای خود ارائه و در خواست کردم به همراه اعضای موسسه از نراق بازدید نمایند . با روی گشاده و در نهایت تواضع درخواست بنده را پذیرفت و قول مساعد دادند در اولین سفر خود به کاشان از نراق هم بازدیدی داشته باشند . خیلی برای جالب بود شور و احساس تکلیفی که در بیان ایشان نسبت به حوزه فرهنگ کاشان هویدا بود .
صبح روزیکشنبه 13 مهر ماه مصادف با عید قربان تلفن همراهم زنگ خورد ، در کمال تعجب و نا باوری دیدم آقای مهندس محلوجی پشت خط است . بعد از احوال پرسی و تبریک عید فرمودند : اگر نراق هستید تا یک ساعت دیگر با خانواده به شهر خواهیم آمد . راستش را بخواهید ده سال منتظر چنین روزی بودم و خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم. در نهایت حدود ساعت 10 صبح ایشان به همراه خانواده از مسیر کاشان وارد نراق شده و در ساختمان شهرداری از آنها استقبال کردم . دقایقی چند در دفتر کارم نشستیم و بنده هر چند برایم خیلی سخت بود توضیحاتی پیرامون فعالیت های گذشته ارائه دادم و ایشان همه مطالب را به دقت گوش می دادند . در ادامه قرار شد از شهر بازدیدی داشته باشیم . ابتدا مرکز محله سفلا ، آب انبار حاج عبدالباقی ، موزه ابزار آلات زندگی و ادوات کشاورزی ، موزه آب و ساختمان تعمیر شده موزه مردم شناسی را بازدید و به طرف کوچه باغ های بهسازی شده رفتیم در طول مسیر و بازدید مهندس از کارهای انجام شده در این سطح و اندازه باتوجه به مشکلات مالی و بودجه شهرداری ابراز خرسندی و رضایت کردند و پیشنهاداتی داشتند و حتی بادهیار روستای تاریخی ابیانه تماس گرفته و متذکر شدند از تجارب استفاده از فناوری نانو در مرمت بافت بافت تاریخی نراق بازدید نمایند .
در ادامه از بازارچه شمس السلطنه ، تاجر سرای حاج مهدی ،آب انبار و حسینیه حاج مهدی ، منزل تاریخی فاضلین نراقی ، منزل تاریخی یوسفی ها ، منزل تاریخی رئوفی و قنات آب شرب حاج الله داد بازدید و در نهایت به اتفاق به دیدن غار آهکی نخجیر و پارک جنگلی گیاهان مثمر شهدای شهر رفتیم .
مباحث علمی و تجارت زیادی در طول بازدید ها مبادله گردید که برایم بسیار مفید و راهگشا بود . ایشان سعی داشتند در این فرصت اندک بدون هیچگونه ملاحظه ای تمامی تجربیات ارزشمند خود را منتقل نمایند که نشان از بینش عمیقشان در پرورش نسل آینده بود . در خصوص شخصیت های فرهنگی مشترک بین نراق و کاشان صحبت های خوبی داشتیم که امیدوارم این ملاقات بستر انجام پروژه های مشترک تحقیقاتی در آینده نزدیک گردد .پیوند اقتصاد گردشگری کاشان به مشهد اردهال ، روستای خاوه ، نراق ، غار نخجیر ، آبشار گیسو ، جاسب ، سد پانزده خرداد ، آبگرم و شهرگل ها محلات از دیگر برنامه هایی بود که قرار شد روی آن فعالیت مشترک داشته باشیم .
تعجب نکنید تیتر اشتباه نشده است . اصل مثال این است (( طرف از آب کره میگیره یا کره می سازه))
معمولا وقتی افراد توانمندی بالایی دارند این مثال را برایش به کار می برود . افراد زرنگ ، خلاق و تیزهوش معمولا از امکانات کم و حداقلی دم دستشان سرمایه یا کاری بزرگ دست و پا می کنند . این افراد خلاق با همان امکاماتی که در دسترس دیگران است کارهای متفاوتی انجام می دهند . نسل های گذشته ما نراقی ها نسلی هوشمند ،تلاش گر و سخت کوش بودند . اکثر سفرنامه نویسانی که خواسته اند نراق را توصیف کنند به این جمله بسنده کرده اند .(( نراق بر وزن عراق قصبه ای است به قرب هزارخانه ، دارای آبی کم ولی باغات فراوان ))
جدای از باغات نراق که در گذشته زبانزد خاص و عام بود محصولات صیفی جات نراق دارای شان و رتبه ای بود که هنوز هم خاطره آن در اذهان سالخوردگان ما جاری و ساری است .
هنوز که هنوز است پیرمردان کشاورز ما از خربزه تخم قند ، اربابی ، سیاه پوست و ..... که یاد می کنند آهی از نهانشان بلند می شود که آدم احساس می کند دارند از یک میوه بهشتی حرف می زنند .
برای تشریح منظورم از نوشتن این مطلب و تیتر فوق نیاز به استخراج برخی آمار منابع آب و خاک نراق داریم .
لیست قنوات و مزارع مهم اطراف نراق و سهم آن در اشتغال ساکنان شهر |
||||
ردیف |
اسمامی قنوات و چشمه های تامین کننده آب کشاورزی نراق |
دبی تقریبی آب |
مبنای محاسبه ضریب اشتغال 1800 سراجه |
میزان اشتغال مستقیم |
1 |
چشمه رود ، قنات قبله ، شاغالو ، کلیله ، آصف آباد، |
10 لیتر بر ثانیه |
هر 10 سراجه آب |
180 |
2 |
قنات سرچه |
|
هر 40 سراجه |
45 |
3 |
قنات لاستون |
|
هر 60 سراجه |
30 |
4 |
قنات روکیه |
|
هر 70 سراجه |
25 |
5 |
قنات دشت پائین و حاج الله داد |
|
هر 100سراجه |
18 |
6 |
قنات حسین آباد |
|
هر 100سراجه |
18 |
7 |
قنات محمد آباد |
|
هر 60 سراجه |
30 |
8 |
قنات صادق آباد |
|
هر 150 سراجه |
12 |
9 |
قنات احمد اباد |
|
هر 150 سراجه |
12 |
10 |
قنات طالبه |
|
هر 100 سراجه |
18 |
11 |
چشمه مزرعه بهشت آباد |
|
هر 100 سراجه |
18 |
12 |
قنات گلیجه |
|
هر 150 سراجه |
12 |
13 |
قنات مزرعه آقا |
|
هر 80 سراجه |
22 |
14 |
قنات مزرعه پودنا |
|
هر 80 سراجه |
22 |
15 |
قنات مزرعه پا سنجده |
|
هر 100 سراجه |
18 |
16 |
قنات مزرعه بیدشک بالا |
|
هر 80 سراجه |
22 |
17 |
قنات مزرعه بیدشک پایین و لانه |
|
هر 120 سراجه |
15 |
18 |
قنات نو |
|
هر 80 سراجه |
22 |
19 |
قنات نصرت آباد |
|
هر 80 سراجه |
22 |
20 |
قنات مزرعه کدو راه |
|
هر 120 سراجه |
15 |
21 |
قنات مزرعه کندقه |
|
هر 90 سراجه |
20 |
22 |
چاه آب موسویان ،حسینی ، فروغی |
|
هر 30 سراجه |
60 |
23 |
چاه آب طالبی |
|
هر 50 سراجه |
36 |
24 |
چاه آب حسینی ، فروغی |
|
هر 50 سراجه |
36 |
|
جمع کل اشتغال بخش کشاورزی نراق |
|
|
706 نفر |
بله جدول فوق استعداد منابع آب و خاک غنی نراق را با یک حساب خیلی ساده سر انگشتی نشان می دهد . این آمار هر چند دقیق نیست ولی می تواند در تصمیم گیری ها با احتساب10 الی 15 درصد ضریب خطا به ما کمک کند . طبق جدول فوق مشاهده می کنیم در نراق بیش از 700 ظرفیت ا شتغال مستقیم در بخش کشاورزی وجود دارد
اگر متوسط بعد خانوار را در نراق سه نفر هم محاسبه کنیم این آما ر نشان می دهد بیش از 2100 نفر از ساکان شهر باید صرفا از طریق منابع آب و خاک موجود سالانه درآمدی در حد 10 میلیون تومان داشته باشند . که جمع کل آن در اقتصاد شهر می شود رقمی بالغ بر 7 میلیارد تومان .
مدتی پیش بازدیدی داشتم از شهر زیبای برزک در همین نزدیکی خودمان از استان اصفهان . شهری که تا قبل از دهه هفتاد یک روستا بیش نبود . بزرگترین باغ گل محمدی تمام مکانیزه ایران در مساحت بیش از400 هکتار با روش جمع آوری و ذخیره سازی آب های سطحی توسط بخش خصوصی در این شهر احداث گردیده است . در هر هکتار باغ متوسط سالیانه سه تن برداشت محصول خواهند داشت .
یعنی این باغ در سال بیش از 1200 تن گل محمدی تولید خواهدکرد . با قیمت پایه هر گیلو گل محمدی 10 هزار تومان می توان نتیجه گرفت این طرح بزرگ سالانه درآمدی بالغ بر 12 میلیارد تومان دارد.
نتیجه می گیریم این طرح هوشنمدانه تقریبا دو برابر کل درآمد کشاورزان نراق ثروت تولید می کند !!!!
اما آسیب شناسی چرایی این اتفاق نا مبارک در شهرنراق.
متاسفانه در شرایط فعلی در شهر بعضی افرادی زندگی می کنند که در مقابل هر تغییر و خروج از وضع موجود واکنش نشان داده و دائما با ذهن منفی خود نه تنها اجازه نمی دهند طرح های بزرگ شروع شود بلکه با کارشکنی و مقاوتهای پیدا و پنهان خود انگیزه اقدامات اساسی را از برنامه ریزان شهری سلب می کنند .
در گذشته که نظام ارباب رعیتی بر شهر حاکم بود جمعی از اربابان و زمین داران بزرگ شهر چون عمده منافعشان از راه اقتصاد کشاورزی تامین می شد دور هم جمع شده با اطلاعاتی که داشتند تصمیماتی اساسی برای به روز کردن کشاورزی اتخاذ می کردند و کشاورزان هم مجبور بودند این تغییرات را پذیرا باشند ولی اکنون با اجرای طرح شوم اصلاحات ارضی دست مالکان بزرگ از اراضی زراعی و منابع آب و خاک کوتاه شده و تمامی این امور به کشاورزان محول گردیده است .
در چنین شرایطی حتی اگر نسل جدید یا افراد تحصیل کرده ای هم بخواهند منشاء اثر و تغییر شوند با منطق پشت بیل مواجه خواهند شد .
قانون ارث و تقسیم منابع آب و خاک از واحد های بزرگ به واحد های کوچکتر یکی دیگر از آسیب های موجود در این بخش است . اگر برای مثال اختیار 50 سراجه آب نراق سالهای دهه 40 دردست یک خانواده بود اکنون با گذشت دو نسل این تعداد محدود شده به یک یا دو سراجه ومقدار کمی زمین که اجرای طرح های بزرگ در آن امکان پذیر نمی باشد .
و اما حرف آخر اینکه این روز ها کشاورزی نراق در حال تبدیل کردن کره به آب هستند نه آب به کره
این روزها زمزمه برگزاری اولین همایش توسعه پایدار شهرستان دلیجان در سال 93 به گوش میرسد. خدا را از این بابت شاکریم که بلاخره دوستان ما در این شهرستان توسعه پایدار را بر توسعه صرف ترجیح دادند و حداقل در سطح نخبگان دراند به این موضوعات فکر میکنند.
بنده به سهم خود این حرکت زیبارا به فال نیک گرفته و از هر کمکی برای تبدیل شدن توسعه پایدار به باور عمومی تمامی ساکنان شهرستان کوتاهی نخواهم کرد. قطعا درج این مطلب بعد از ماه ها سکوت نشان از تایید و همراهی است با دست اندر کاران همایش فوق .
اما قبل از نوشتن مطلب باید یک داستان کوتاه را برایتان بازگو کنم تا مقدمهای باشد بر رساندن پیام اصلی این نوشتار .
و اما داستان :
نقل است روزی مرد ساده دلی از خدا خواست که بهشت و جهنم را به او نشان دهد. خدا هم این درخواست را پذیرفت و فردی را مامور این کار کرد . مامور الهی مرد داستان ما را وارد بر اتاقی کرد که چند نفر در آن دور یک میز نشسته بودند. افراد این اتاق دستان بلندی داشتند و بر دستانشان یک قاشق بلند هم بسته شده بود. افراد این اتاق لاغر اندام و رنگی زرد داشتند و پوست به استخوانشان چسبیده بود و از ضعف رو به مرگ بودند. فردی با یک ظرف غذا و خورشت به دست وارد اتاق گردید و غذا رابر روی میز گذاشت و رفت. افراد دور میز هر کدام هجوم آوردند برای خوردن غذا. دستان بلند و قاشقهای به بازو بسته شده باعث میشد که آنها به جای ریختن غذا در دهانشان آن را در بینی خود تخلیه نمایند. ظرف غذا به تمامه بر روی میز و زمین ریخت و افراد این اتاق همچنان گرسنه بودند. مامور الهی به مرد ساده دل گفت دیدی این جهنم است، حالا بیا برویم تا بهشت را به تو نشان دهم.
مرد را به اتاق دیگری هدایت کردند . با کمال تعجب دید همان تعداد افراد با همان میز و همان نقص در دستها و قاشقهای بزرگ حضور دارند ولی چهره آنها سرخ و سفید ، چاق و سر حال هستند . باز فردی وارد شد و ظرف غذایی آورد و روی میز قرار داد و رفت . در کمال تعجب مرد ساده دل دید افراد به آرامی غذارااز داخل ظرف برداشته و در دهان یکدیگر میگذارند و به همین دلیل ذرهای از غذا حیف و میل نمیشود و همه سیر می شوند . مامور الهی رو کرد به مرد ساده دل و گفت دیدی این بهشت است. مردان این اتاق فهمیدهاند که اگر بخواهند فقط غذا رادر دهان خود بگذارند از گرسنگی خواهند مرد ولی مردمان اتاق قبلی همه چیزرابرای خود میخواهند به همین دلیل به این روز افتادهاند.
اما اصل سخن
فرهیختگان و نخبگان شهر دلیجان ، اگر اسم همایش را توسعه پایدار شهرستان دلیجان گذاشتهاید خواهشا به گونه ای عمل کنید که خروجی این همایش همدلی باشد بین همه ساکنان شهرستان نه تقابل و ایجادشکاف!
انصافا بیائید تا فرصت هست جهنمی که دیگران برایمان به ارث گذاشتهاندرابه بهشت تبدیل کنیم.
ما برای ساختن این بهشت راهی جز کمک به یکدیگر نداریم
اواخر دهه شصت عبد الله احمدی معروف به عبد الله بهار که چند سال پیش در جاده نراق دلیجان بر اثر تصادف به رحمت خدا رفت اومد توی سالن دبیرستان معصومی یه تیم کشتی راه انداخت. اون موقع تقریباً هفده سال بیشتر نداشتم و به خاطر علاقه زیادی که به کشتی از دوران کودکی در من وجود داشت زود جذب این ورزش شدم و انصافاً پیشرفت خوبی هم کردم تا جایی که بعد از شش ماه تمرین نایب قهرمان استان شدم. ولی متأسفانه اختلافات و نبودن افراد دلسوز در شهر باعث شد استعداد های بچه های نراق یکجا ذبح شود (کلمه ذبح را تعمداً نوشتم چون منظور خاصی دارم).
خوب یادم هست تشک کشتی نداشتیم، یک دست تشک پنبه ای قدیمی از دلیجان گرفته بودیم که بعد از تمرین کلی پنبه کثیف از حلقمون در می اومد.
همون اوایل کار یه شب که از تمرین برگشتم بابام تا چشمش به من خورد با لحنی تمسخرآمیز گفت بچه بالاخره بعد از این همه تلاش پهلوان مادرت نشی آبرمون بره. این واژه پهلوان مادر اونم با این لحن برام خیلی گران تموم شد . ازش پرسیدم پهلوان مادر دیگه چه نوع پهلوانی است ؟
ایشان تعریف کرد :قدیما یه بچه مثل تو میرفته کشتی، وقتی که از تمرین بر میگشته مادرش را سر دست بلند میکرده و میزده زمین که زور بازوش را نشون بده. یه روز باباش میگه مخفیانه بریم ببینیم این پهلون توی تمرین چه می کنه. باباهه با تعجب می بینه بچهاش به هرحریفی که میرسه ازش می خوره و به قول معروف هیچ پخی نیست. اون شب که پهلون از تمرین میاد تا مادره را از زمین بلند میکنه باباهه بهش میگه بگذارش زمین مثل اینکه تو فقط پهلون مادرتی!
بابام اون شب با تعریف این داستان کوتاه درس بزرگی توی زندگی به من داد. از اون به بعد همیشه سعی می کردم با حریفی تمرین کنم که چند کیلو وزنش از من بیشتر باشه.
اما هدفم از نوشتن این متن و خاطره این بود که احساس میکنم متأسفانه برخی از جوانان شهر کارورفتارشون دقیقاً مصداق واقعی پهلوان مادر شده !!!
توی شهر خودمون به هر بهانه ای که دستشون بیاد خادمان خود را سر دست بلند کرده ومی کوبن زمین ولی بیرون از شهر برای مطالبه حقوق شهروندیشون لکنت زبان میگیرن.
خواهشا شما ما را راهنمایی کنید کجای کار اشکال دارد؟
آیا باباهاشون مقصر اند که داستان پهلوان مادررا براشون تعریف نکردن؟
مادره مقصر که دلش میخواد بچه اش پهلوان بشه حتی اگه به قیمت خورد شدن استخون های خودش تموم شه ؟
و آیا ..................
امروز 17 مرداد ماه روز خبرنگار سالروز شهادت خبرنگار مظلوم شهید صارمی است ،لذا به این بهانه مطلب زیر را تقدیم میکنم به همه خبرنگاران آزادی که قلم خود را جز برای حفظ منافع عمومی بشریت روی کاغذ به حرکت در نیاورده اند.
مطبوعات یکی از مهمترین ارکان و عوامل اساسی در رشد و توسعه یک جامعه محسوب میشود . پویایی و به روز بودن رکن چهارم دموکراسی، در گرو حضور فعال مطبوعات در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. خبرنگار در فرایند تولید و اشاعه خبر بخش مهمی از وسیله ارتباطی انتقال پیام به مخاطب است . وسیله ای است که بر خلاف دیگر وسایل ارتباطی دارای شعور، قدرت تحلیل و تفکر است .میتواند خبر را دستکاری ، کم رنگ ، پر رنگ و یا یا حتی بعضی مواقع وارونه منعکس کند . خیلی رک و شفاف بگویم درست است که خبر نگاری یکی از شریفترین شغلها است و در تمامی جوامع بشری دارای احترام خاص خود میباشد ولی اگر خبرنگار پایبند و متعهد به اصول اخلاق حرفه ای خود نباشد به یکی از کثیفترین شغلها بدل خواهد شد .خبرنگاران به لحاظ موقعیت شغلی خود بیشترین دسترسی به اخبار سازمانها ، نهاد و حتی اطلاعات حریم خصوصی افراد را دارند . کافی است ذره ای احساس مسئولیت نسبت منافع ملی و اخلاقی درآنها کم رنگ شود و نخواهند به اصول کار حرفه ای خود پایبند باشند!
خبرنگاران موظفند در چارچوب اخلاق عمل کنند و در همه حال، اخلاق روزنامهنگاری را مراعات کنند. هر چند در همه عرصهها و مشاغل، اخلاق جزو ارکان و قلمروهای اصلی فعالیتهای حرفهای است، اما این مهم در عرصه روزنامهنگاری دو چندان میشود؛ چرا که یک روزنامهنگار، متعلق به خودش نیست، وظیفه اطلاعرسانی را در یک جامعه بر عهده دارد. فعالیت حرفهای او با افکار عمومی ارتباط مستقیم دارد؛ کمترین بداخلاقی وی در فعالیت رسانهای و یا عدم پاسداشت اخلاق از سوی وی، و یا عدم پای بندی به اخلاق عمومی، موجب خدشهدار شدن افکار عمومی خواهد شد.
بنیاد به ظاهر فرهنگی سوروس با درک اهمیت نقش خبرنگاران در بروز و ظهور انقلابها بخش مهمی از سناریوی خود را در ایجاد انقلابهای مخملی جذب و آموزش خبرنگاران کشور های هدف قرار داده بود .فرش قرمز هتلهای پنج ستاره دبی که با پول سرویسهای جاسوسی آمریکا و کشورهای اروپایی و بعضاً اسرائیل رزرو میشد دل بعضی از دوستان ما را برد . چرا ؟چون ما در دانشگاه های خود در رشته خبرنگاری و روزنامه نگاری همه چیز تدریس میکنیم الا دو واحد اخلاق حرفه ای!!!
ما در واژه نامه روزنامه نگاری اصطلاح روزنامه، مجله و وب سایتهای زرد را داریم ولی کمتر شنیدهایم بگویند خبرنگار زرد .این در حالی است که پشت هر روزنامه زرد خبر نگار زرد ، مقاله نویس زرد، سر دبیر زرد و مدیر مسئول زرد هم وجود دارد .
و اما نکته پایانی
: هیچ خبر نگار مسلمان ایرانی به حرمت خون شهدای این راه نباید به خود اجازه دهد به بهانه فروش و یا جذب مخاطب و یا خوشایند مسئولی دامن این حرفه مقدس لکه دار تبانی ، نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی گردد.
طلبه های شهر نراق اگر دنبال الگو برای خود هستند از شهیدان مطهری ، بهشتی ، موسی صدر ، مفتح و .... غافل نباشند .اینها درست است که در حوزه درس خواندند ولی بیشترین تاثیر را در جامعه دانشگاهی و علمی جهان گذاشتند . بعد از سقوط سرهنگ قذافی هر خبری که متعلق به امام موصی صدر بود را پیگیری می کردم . در یکی از مطالب مرتبط با ایشان نوشته زیبا و قابل تاملی یافتم از دکتر احسان الله نراقی.
ایشان هر چند که خود روحانی زاده بود ولی میانه خوبی با روحانیت و بخصوص با حاکمیت دینی نداشت .اندیشه های اجتماعی و سیاسی دکتر احسان نراقی جای بحث و تامل فراوان دارد که در این مطلب نمی توان به آن پرداخت فقط خواستم از زبان کسی که منتقد روحانیت بود امام موسی صدر را معرفی کنم شاید طلبه های جوان نراقی که قرار است در آینده یک قشر فعال شهر باشند سر به سوی چنین قله هایی بلند کنند .
دکتر احسان نراقی، جامعه شناس و معاون اسبق یونسکو
.من موسی صدر را به خوبی از نزدیک می شناختم.
در سال 1972 یونسکو می خواست با روحانیان مذاهب دنیا ارتباط برقرار کند. رنه مائو،
مدیر کل وقت یونسکو، از من در باره روحانیون شیعه در ایران پرسید. گفتم از ایران
هر کسی را بخواهید دعوت کنید، ساواک نظر خواهد داد. بهتر است از ایران صرف نظر کنید و به جای آن
از شیعیان لبنان موسی صدر را برگزینید تا او نماینده جهان تشیع باشد. مائو از من
خواست مدتی که موسی صدر در پاریس است، همراه او باشم و راهنمایی اش کنم. این فرصتی
شد برای دیدار و آشنایی نزدیک با وی.
باید
اعتراف کنم که هیچ روحانی أی در میان ایرانی ها به دانش و بینش موسی صدر ندیدم.
محضری بسیار شیرین و استثنایی داشت. در کنفرانسی که آن سال برگزار شد، روحانیان و
نمایندگان مختلف تحت تاثیر شخصیت و منش موسی صدر قرار گرفتند. به همین دلایل بود
که او در میان شیعیان لبنان محبوبیت خاصی به دست آورده بود و حتی در هر کشور
مسلمانی که وارد می شد، میهمان سلطان یا رئیس جمهور آن کشور بود. او توانست در
لبنان به طور ریشه أی به وضع شیعیان رسیدگی کند. مجلس اعلای شیعیان را تاسیس کرد و
به عنوان رئیس منتخب شیعیان، هم طراز رئیس جمهور و رئیس مجلس لبنان قرار گرفت. به
من می گفت می خواهد هر چه زودتر مسئولان لبنان را وادار به سرشماری کند، چون معتقد
است تعداد شیعیان از مسیحی ها و اهل سنت بیشتر است ولی از امتیازات کمتری
برخوردارند. او مدعی بود که آمریکایی ها و اروپایی ها به مسیحیان، و همه کشورهای
عربی به اهل سنت کمک می کنند ولی شیعه غریب افتاده است.
بنده به آقای آقا موسی صدر خیلی ارادت داشتم. شما می دانید که من باعث آمدن ایشان به یونسکو شدم. در جلسهای مدیرکل یونسکو که می خواست اولین جلسۀ کنفرانس روابط مذاهب را تشکیل دهد، گفت از ایران که را دعوت کنیم؟ گفتم: اگر از من می پرسید و من اگر امین شما هستم، به شما می گویم. گفتم من یک ایرانی میشناسم که آدم سالمی است. آقا موسی صدر است، در بیروت است، شیعه است، ملاست، فقیه است، مثل بقیۀ آخوندها نیست... گفت خب، به یک شرط: تو خودت باید از روز اول با ایشان باشی تا روز آخر. گفتم باشد.
بیشتر اوقات با هم می رفتیم در خیابان راه میرفتیم و ایشان برای من حرف های خودش را می زد. من خیلی از او خوشم آمد. سه روز و سه شب با هم بودیم. اصلاً مرد جالبی بود. من خیلی به او علاقه داشتم. همان دیدار چند شب و روز ما را به هم خیلی نزدیک کرد. بعد هم من غیرمستقیم کمک هایی به او می کردم. گره هایش را در ایران باز می کردم. وقتی به گوشم می رسید که مشکلی برایش هست، سعی می کردم حل کنم. چون مقامات از من کم و بیش حرف شنوی داشتند.
رابطهمان هم با هم خوب بود. خودش هم
آدم سمپاتیکی بود دیگر؛ آدم خوش چهرۀ خندانِ. اصلاً وقتی با شما می نشست حرف می
زد، جملۀ اولی که می گفت، خنده ای که می کرد، میدیدی با یک آدمِ باز طرف هستی.
خیلی شجاع
بود و بی ملاحظه کارهایی می کرد. خیلی مراقب اطرافش نبود. آدم صریحالهجه ای بود.
با هرکس حرف ها را می زد. بعد اینها گوش به گوش می رسید دیگر. در سیستم «موش موشک
آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه» نمی شود جار و جنجال کرد. این را نمی دانست.
من به او گفتم. آخرین حرف من به او این بود که گفتم این حرف ها را که به من زدی،
به کس دیگر که نمیگویی. گفت نه بابا. گفتم بعید است به «نه بابا»یی که می گویی
عمل کنی. طبیعت صریحی داشت دیگر.
آدم آزادی
بود. از تعصبات دور بود. آدم سادۀ مؤمنی بود...
منبع: گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تاریخ 20/11/1389
وکتاب آن حکایتها ص123
برای دیدن اصل مطلب روی لینک زیر کلیک کنید .
شهر آرمانی یا همان مدینه فاضله نوعی از مدل توسعه است که همه به دنبال آن هستیم . اکثر جوامع انسانی سعی دارند به نوعی فاصله خود را با شهر آرمانی مطابق با فلسفه معرفتی خود کاهش دهند . شهری که در آن رفاه ، آرامش ، آسایش ، امنیت ، بهداشت ، محیط زیست و اخلاق حرف اول را میزند . در فرهنگ ما مسلمانان و بخصوص شیعیان شهر آرمانی شهری است که در روایات معصومین(ع) در تشریح عصر ظهور آمده است . مقام معظم رهبری در سخنرانی ارزشمند خود پیرامون سبک زندگی و پیشرفت واقعی در جمع جوانان خراسان شمالی تاریخ 22/7/1391 مطالب مبسوطی ارائه کردند که بخشهایی از آن را در ادامه خواهید دید .
معظم له فرمودند : یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوهى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است. بحث کنیم دربارهى اینکه در زمینهى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.
ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبهى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید. آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما
بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن
است؛ مثل مسئلهى
خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى
مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل
کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما
در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر،
رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار
ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با
دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن
نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها
تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن
میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که
چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همهى این عرصهى وسیعى که گفته شد، جزو عقل
معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهى همین چیزهاست. در خود قرآن
کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست.
خب، میشود این بخش را به منزلهى بخش نرمافزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سختافزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همهى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مىبینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بىهدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهدهى کیست؟ به عهدهى نخبگان - نخبگان فکرى، نخبگان سیاسى - به عهدهى شما، به عهدهى جوانها. اگر در محیط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطى که نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دارند، با استعدادى که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهاى خوبى خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشهى اسلامىِ ملت ایران و انقلاب اسلامى ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیبشناسى کنید و بعد علاج کنید.
نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفند، تریبوندارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاهها، بخصوص دستگاههائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاهها یا براى مدارس برنامهریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفهاى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.
با توجه به سخنان مقام معظم رهبری و معیارهایی که برای یک تمدن نوین در
بخش دستاوردهای ابزاری و دستاورد های متنی ارائه فرمودند با کمی دقت و تأمل با عرض
پوزش از همه شهروندان عزیز ساکن در شهرستان دلیجان به خصوص شهر دلیجان در خواهیم
یافت که مدل توسعه دلیجان یکی از ناقصترین مدلهای توسعه در بین شهر های استان
است . برای مثال محلاتیها با درک صحیح از تأثیر حضور پناهجویان افغانی در شهر با
همه سود و منفعتی که این افراد و نیازی که کارخانه های سنگ به نیروی انسانی و تخصص
آنها داشتتند تشخیص دادند که محلات را به عنوان شهر ممنوعه برای افاغنه در آورند .
با اجرای
این محدودیت که به ظاهر شهر را از رونق انداخت اکثر افغانیها ی ساکن در محلات به
شهر دلیجان هجوم آوردند و متأسفانه متولیان و مدیران شهری دلیجان چون استراتژی
توسعه متوازن نداشتند از آنها به گرمی استقبال کردند و این شد که در حال حاضر
تقریباً یک سوم ساکنان دلیجان را پناهجویان افغان تشکیل میدهند .
فرصت اشتغال
که از امتیازات شهرستان دلیجان به شمار میرود آن هم در صنایع پایین دستی انبوهی از
کارگران دیگر استانها به خصوص استانهای غربی را به همراه خانواده های آنها روانه
شهرستان دلیجان کرده است .
گسست فرهنگی
ایجاد شده در بین ساکنان شهر دلیجان مسئله ای کوچکی نیست که بتوان به راحتی از کنار
آن گذشت خطر این معضل فرهنگی به مراتب از آلودگیهای ناشی از صنعت عایقهای رطوبتی
، کارخانه های تولید پودر صنعتی ، کشتارگاه های مرغ ، فاضلاب شهری و .... بیشتر
است . شاید بتوان با نصب یک فیلتر آلودگی واحد های صنعتی را کاهش داد ولی نمیتوان
به راحتی برای معضل اعتیاد ، طلاق ، فرزندان تک والدینی ، بد حجابی ، خیابان گردی
و ...... کار خاصی انجام داد .
مقام معظم رهبری فرهنگ در جامعه را مانند نیاز به اکسیژن در هوا برای زنده ماندن مثال زدند
و اما جمله
پایانی
سوراخ لایه فرهنگ شهرستان دلیجان در حال گسترش است ، فرهیختگان خواهشا کاری بکنید تا دیر نشده!!!