خیلی از دوستان به من گلایه می کنند که چرا در وبلاگ خود پیرامون رفتن جناب صمدی و آمدن جناب آزاد فرماندار سابق و فعلی مطلبی نمی نویسم و حتی بعضی ها انتقاد می کنند که چرا تبرک نمی گویم و یا اینکه چرا از زحمات فرماندار سابق قدردانی نمی کنم ؟
این مطلب را به جهت روشن شدن ذهن خوانندگان محترم وبلاگ نوشتم تا شاید به بخشی از سوالات عزیزان پاسخ داده باشم .
راستش را اگر بخواهید چون این موضوع برایم خیلی مهم نبود درباره آن چیزی ننوشتم . بر خلاف خیلی ها که پیشرفت خود و یا شهرشان را به آمدن و رفتن دیگران گره می زنند حقیر چنین دیدگاهی ندارم . من عادت دارم داشته های خود را خوب مدیریت کنم و برای نداشته های خود تابحال هیچ حسابی باز نکرده و نمی کنم . شاید خیلی ها فکر کنند که ما از این رفتن وآمدن خوشحال هستیم ولی واقعیت آن است که خیلی برایم فرقی نمی کند . بعضی ها با این رفتن کاخ ها و پرستیژ پوشالیشان فرو ریخت و برخی ها هم شب تا صبح دارند در خیال خود کاخ های جدید و پرستیژ کذایی درست می کنند !!!
ما نه کاخی قبلا ساخته بودیم که الان خراب شده باشد و نه اینکه الان ذوق زده شده ایم و داریم کاخ می سازیم. چون باور دارم که چند صباحی دیگر این کاخ های خیالی همچون گذشته محکوم به خراب شدن هستند و آن چیزی که در خاطره ها باقی می ماند صداقت است در کلام ، رفتار و کردار.
بعضی ها عادت دارند به جای دست گذاشتن به زانوی خود برای بلند شدن به دیگران تکیه کنند ولی برخی دست بر زانوی خود می گیرند و به سختی بلند می شوند . آنهایی که دست به زانوی خود دارند همیشه مطمئن تر حرکت می کنند و حرکتشان تداوم دارد .
ولی به هرحال برای جناب صمدی که بیش از 50 ماه در پست فرمانداری کارکردند ودراین مدت 50 ماه موهایشان به اندازه 25 سال گذشته سفید ترشد آرزوی موفقیت دارم و برای آقای آزاد هم که قرار است مدتی نا معلوم سکان هدایت این کشتی را به دست بگیرند از خداوند متعال موفقیت در خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مردم شریف شهرستان دلیجان مسئلت دارم .
خوانندن حکایت زیر خالی از لطف نیست .
روزی یکی از علمای عهد صفوی با شاه به گرمابه رفت . هر دو لباس درآورند و لنگ بسته وارد آب شدند . عالم روحانی خواست از این فرصت استفاده کند و به شاه درسی اخلاقی بیاموزد . رو کرد و به او گفت :الان فرق بین من و تو در چیست . اکنون که لباس شاهی بر تن نداری و تاج و تخت هم نداری با من چه فرقی داری . شاه پاسخ داد هیچ . عالم گفت: بین من و تو فرق بسیار است چون من در سینه علمی دارم که تا لحظه مرگ از من جدا نخواهد شد ولی تو چنین امتیازی نداری و اگر روزی لباس پادشاهی بر تن نداشته باشی قدر و منزلتی در نزد مردم نخواهی داشت.
امیدوارم قدر و منزلت ما نزد مردم به اعتبار پست ومنصبمان در این دنیا نباشد .