شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان

در این پست خیلی کوتاه و خلاصه در لفافه  می گویم برخی ها در ظاهر به  شهر ما و اتفاقاتی که در آن رخ داده و قرار است رخ بدهد چنان ابراز علاقه وافر می نمایند که اهل سیاستی  مانند من  هم  باورش  می شود  ولی واقعیت این است که ...............................

.اینجا است که این جمله معروف به ذهن انسان متبادر می شود که  (( ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان ))

در ادبیات عامیانه اصطلاحی داریم با این عنوان که خدا سایه شما را از سر ما کوتاه نکند. این مطلب مرا یاد سخن فیلسوف یونانی دیوژن انداخت که در مقابل سوال اسکندر  که از او پرسید چیزی از ما نمی خواهی جواب داد: اگر کمی کنار بروی تا بتوانم از آفتاب استفاده کنم ممنون توخواهم بود. واقعا سایه برخی ها نه تنها خدمتی به این کهن شهر تاریخی  نکرده  بلکه سنگینی آن اجازه نداده است روال عادی  پیشرفت خود را طی کند.

پس با این توضیح و تفسیر دوستان عزیز خواننده وبلاگ خواهشا این دعا را به دعا های خود بخصوص در نماز شب اضافه کنید.  (( بارالهی سایه ---- را از سر ماکوتاه بگردان))

البته قابل توجه افراد منتقد می توانند در جای خالی  این دعا نام بنده را ذکر نماید هیچ اشکالی ندارد . خدا را چه دیدی شاید به درجه اجابت رسید و یکجا تمامی مشکلات شهر برای همیشه حل شد !!!  

 

جوانان شهر، امروز باید فردایمان را بسازیم


چندی پیش مسئولی  در حاشیه یک جلسه سر در گوشم کرد و گفت فلانی برایتان خواب دیده بودند که تا چند سال دیگر چیزی از نراق به  جز خرابه های آن  باقی نماند  . من به ایشان عرض کردم بله درست است من  سالها است این واقعیت تلخ را می دانم و هزاران  جا فریاد کردم  ولی کسی باورنکرد چون در بین نراقی ها  افراد  تاثیر گذار خودشان رابد جوری  به خواب زده اند .  بر خلاف خیلی ها منجمله  این دوست ما که عامل بیرونی را در مشکلات نراق دخیل می داند بنده آن را در مقابل عوامل درونی هیچ می دانم  و بر گفته ایشان نقد  جدی دارم .البته بماند که این حرف ها فعلا  در شهر هیچ خریداری ندارد و همیشه نراقی ها سعی داشته و دارند که عامل بیرونی  بخصوص...... ها را موثر بدانند و هر کس داستان هایی از این دست برایشان به هم ببافد راضی و خوشحال می شوند .

خوانندگان محترم حقیقت داستان این است که ساختار اجتماعی شهر تاریخی  نراق طی چند سال گذشته به شدت دچار نابسامانی شده و این همه مشکلات در این شهر نتیجه این ساختار نا هماهنگ اجتماعی است .

 بزرگی گفته: شما فکر کردن خودتان را عوض کنید زیستنتان خود به خود عوض خواهد شد . اگر بخواهیم نراق امروز را آسیب شناسی کنیم ناچاریم به گذشته برگردیم و با رصد دقیق حوادث آن منشاء مشکل را پیدا کنیم .  واقعیت این است که  جمع کثیری از جوانان این شهر در دهه چهل وپنجاه بعد از اصلاحات ارضی ( ارباب شدن پدران رعیت ما وکارخانه دار شدن ارباب ها و رشد شهر نشینی )  نراق را به قصد تحصیل یا یافتن کسب و کار ترک کرده  و بر حسب اتفاق  اکثر  آنها خیابان  چراغ برق تهران  را پاتوق فعلایت های اقتصادی خود قرار دادند . هوش و استعداد ذاتی آنها که محصول خاک ادیب پرور نراق بود و البته فسفر گردو و بادام هم در آن  بی تاثیر نبود آنها  را در عرصه تجارت به جایی رساند که برخی از آنها اکنون تاجران  به نام کشور  هستند .

اما همین افراد که البته  دربین آنها استثناء هم وجود  دارد به جای توجه به بوم و وطن خود دنبال حرف فلان خاله زن نراقی را گرفتند که  یک روزی گفته : پسر مشتی فلانی این مال و منال را از کجا آورده!! به همین دلیل وقتی به نراق می آمدند برای اینکه به قول خودشان چشم زخم نخورند با اتوبوس می آمدند و یا نهایتا یک پیکان و اخیرا پراید زیر پای خود می انداختند و چنان از وضعیت  کسب و کار و درآمد خود می نالیدند و به قول ما  نراقی ها  سوخته می کندند که آدم دلش برای آنها کباب میشد و آرزو می کرد  ای کاش دستی داشتیم  حد اقل با چند دبه  ماست  و چند بقچه نان محلی  بعد از محرم و گاهی هم عید ها بدرقه شان می کردیم تا خدای نکرده در شهر غربت دچار سوء هاضمه  نشوند . البته برخی از جوانان این طیف که سیاست بزرگتر ها را نداشتند  ابتدای کار نا پرهیزی کرده با ماشین های چند صد میلیونی  و تیپ و پز عالی بر می گشتند  ولی بعدها  توسط بزرگترها دو واحد درس گزرانده و کاملا توجیه  می شدند که به صلاحت نیست اینطوری به نراق بروی .

سه سال پیش در مسجد اکباتان جلسه ای داشتیم و جمع کثیری از رجال فوق حضور داشتند . در آن جلسه حقیر سر تا پا تقصیر مورد هجوم  مسلسل وارم این جماعت قرارگرفتم که ای بابا ما می خواهیم شهرمان را بسازیم ولی کسی به ما بها نمی  دهد . ما هم که بچه ای  ساده بودیم  و با ادبیات  کاسب کارانه آنها نا آشنا  باورمان شدکه اینها واقعا راست میگن . سه سال تلاش کردیم تا برخی موانع به قول آنها مرتفع گردد .  حالا که مرتفع شد خدمتشان پیغام فرستادیم که  تشریف بیاورید  ما در خدمت شما هستیم . حتی دریغ از یک تماس تلفنی .  تازه فهمیدیم که ای بابا ما سرکار هستیم و این جماعت نه تنها به فکر زادگاه آباو اجدادی خود نبوده و نیستند بلکه هدفشان صرفا تبدیل کردن یک تومان به صد تومان  با تغییر کاربری فلان باغ  پدری بوده  تا آن را هم به دردی از درد های خود در کسب و کارشان بزنند .

باز هم تکرار می کنم در این بین استثناء هایی هم وجود دارد که تعداد آنها از انگشتان یک دست فراتر نمی رود .

اما حرف آخر و نتیجه گیری از طرح این بحث این است که  جوانان عزیز نراق، به پیر ، به پیغمبر، به قول مادر بزرگم به پیرون  مسجد پائین، به شاسلمون و شا یحیی  قسم هیچ کس دلش برای ما  و نراق نسوخته بیایید با هم شهری را که  نسل های گذشته عمدا یا سهوا  خرابش کردن حداقل برای نسل های آینده  خود بسازیم و اینقدر فلانی ها را در مشکلات نراق دخیل ندانیم .یک روزی باید به این دور باطل خاتمه داد .