شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

بابام گفت بچه مواظب باش پهلوان مادرت نشی!!!

  

اواخر دهه شصت عبد الله احمدی معروف به عبد الله بهار که چند سال پیش در جاده نراق دلیجان بر اثر تصادف به رحمت خدا رفت اومد توی سالن دبیرستان معصومی یه تیم کشتی راه انداخت. اون موقع تقریباً هفده سال بیشتر نداشتم و به خاطر علاقه زیادی که به کشتی از دوران کودکی در من وجود داشت زود جذب این ورزش شدم و انصافاً پیشرفت خوبی هم کردم تا جایی که بعد از شش ماه تمرین نایب قهرمان استان شدم. ولی متأسفانه اختلافات و نبودن افراد دلسوز در شهر باعث شد استعداد های بچه های نراق یکجا ذبح شود (کلمه ذبح را تعمداً نوشتم چون منظور خاصی دارم).

خوب یادم هست تشک کشتی نداشتیم، یک دست تشک پنبه ای قدیمی از دلیجان گرفته بودیم که بعد از تمرین کلی پنبه کثیف از حلقمون در می اومد.

 همون اوایل کار یه شب که از تمرین برگشتم بابام تا چشمش به من خورد با لحنی تمسخرآمیز گفت بچه بالاخره بعد از این همه تلاش پهلوان مادرت نشی آبرمون بره. این واژه پهلوان مادر اونم با این لحن برام خیلی گران تموم شد . ازش پرسیدم پهلوان مادر دیگه چه نوع پهلوانی است ؟  

ایشان  تعریف کرد :قدیما یه بچه مثل تو میرفته کشتی، وقتی که از تمرین بر می‌گشته مادرش را سر دست بلند می‌کرده و می‌زده زمین که زور بازوش را نشون بده. یه روز باباش میگه مخفیانه بریم ببینیم این پهلون توی تمرین چه می کنه. باباهه با تعجب می بینه بچه‌اش به هرحریفی که میرسه ازش می خوره و به قول معروف هیچ پخی نیست. اون شب که پهلون از تمرین میاد تا مادره را از زمین بلند میکنه باباهه بهش میگه بگذارش زمین مثل اینکه تو فقط پهلون مادرتی!

بابام اون شب با تعریف این داستان کوتاه درس بزرگی توی زندگی به من داد. از اون به بعد همیشه سعی می کردم با حریفی تمرین کنم که چند کیلو وزنش از من بیشتر باشه.

اما هدفم از نوشتن این متن و خاطره این بود که احساس می‌کنم متأسفانه برخی از جوانان شهر کارورفتارشون دقیقاً مصداق واقعی پهلوان مادر شده !!!

توی شهر خودمون به هر بهانه ای که دستشون بیاد خادمان خود را سر دست بلند کرده ومی کوبن زمین ولی بیرون از شهر برای مطالبه حقوق شهروندیشون لکنت زبان میگیرن.

خواهشا شما ما را راهنمایی کنید کجای کار اشکال دارد؟

 آیا باباهاشون مقصر اند که داستان پهلوان مادررا براشون تعریف نکردن؟

مادره مقصر که دلش میخواد بچه اش پهلوان بشه حتی اگه به قیمت خورد شدن استخون های خودش تموم شه ؟

و آیا ..................