امروز 17 مرداد ماه روز خبرنگار سالروز شهادت خبرنگار مظلوم شهید صارمی است ،لذا به این بهانه مطلب زیر را تقدیم میکنم به همه خبرنگاران آزادی که قلم خود را جز برای حفظ منافع عمومی بشریت روی کاغذ به حرکت در نیاورده اند.
مطبوعات یکی از مهمترین ارکان و عوامل اساسی در رشد و توسعه یک جامعه محسوب میشود . پویایی و به روز بودن رکن چهارم دموکراسی، در گرو حضور فعال مطبوعات در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. خبرنگار در فرایند تولید و اشاعه خبر بخش مهمی از وسیله ارتباطی انتقال پیام به مخاطب است . وسیله ای است که بر خلاف دیگر وسایل ارتباطی دارای شعور، قدرت تحلیل و تفکر است .میتواند خبر را دستکاری ، کم رنگ ، پر رنگ و یا یا حتی بعضی مواقع وارونه منعکس کند . خیلی رک و شفاف بگویم درست است که خبر نگاری یکی از شریفترین شغلها است و در تمامی جوامع بشری دارای احترام خاص خود میباشد ولی اگر خبرنگار پایبند و متعهد به اصول اخلاق حرفه ای خود نباشد به یکی از کثیفترین شغلها بدل خواهد شد .خبرنگاران به لحاظ موقعیت شغلی خود بیشترین دسترسی به اخبار سازمانها ، نهاد و حتی اطلاعات حریم خصوصی افراد را دارند . کافی است ذره ای احساس مسئولیت نسبت منافع ملی و اخلاقی درآنها کم رنگ شود و نخواهند به اصول کار حرفه ای خود پایبند باشند!
خبرنگاران موظفند در چارچوب اخلاق عمل کنند و در همه حال، اخلاق روزنامهنگاری را مراعات کنند. هر چند در همه عرصهها و مشاغل، اخلاق جزو ارکان و قلمروهای اصلی فعالیتهای حرفهای است، اما این مهم در عرصه روزنامهنگاری دو چندان میشود؛ چرا که یک روزنامهنگار، متعلق به خودش نیست، وظیفه اطلاعرسانی را در یک جامعه بر عهده دارد. فعالیت حرفهای او با افکار عمومی ارتباط مستقیم دارد؛ کمترین بداخلاقی وی در فعالیت رسانهای و یا عدم پاسداشت اخلاق از سوی وی، و یا عدم پای بندی به اخلاق عمومی، موجب خدشهدار شدن افکار عمومی خواهد شد.
بنیاد به ظاهر فرهنگی سوروس با درک اهمیت نقش خبرنگاران در بروز و ظهور انقلابها بخش مهمی از سناریوی خود را در ایجاد انقلابهای مخملی جذب و آموزش خبرنگاران کشور های هدف قرار داده بود .فرش قرمز هتلهای پنج ستاره دبی که با پول سرویسهای جاسوسی آمریکا و کشورهای اروپایی و بعضاً اسرائیل رزرو میشد دل بعضی از دوستان ما را برد . چرا ؟چون ما در دانشگاه های خود در رشته خبرنگاری و روزنامه نگاری همه چیز تدریس میکنیم الا دو واحد اخلاق حرفه ای!!!
ما در واژه نامه روزنامه نگاری اصطلاح روزنامه، مجله و وب سایتهای زرد را داریم ولی کمتر شنیدهایم بگویند خبرنگار زرد .این در حالی است که پشت هر روزنامه زرد خبر نگار زرد ، مقاله نویس زرد، سر دبیر زرد و مدیر مسئول زرد هم وجود دارد .
و اما نکته پایانی
: هیچ خبر نگار مسلمان ایرانی به حرمت خون شهدای این راه نباید به خود اجازه دهد به بهانه فروش و یا جذب مخاطب و یا خوشایند مسئولی دامن این حرفه مقدس لکه دار تبانی ، نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی گردد.
طلبه های شهر نراق اگر دنبال الگو برای خود هستند از شهیدان مطهری ، بهشتی ، موسی صدر ، مفتح و .... غافل نباشند .اینها درست است که در حوزه درس خواندند ولی بیشترین تاثیر را در جامعه دانشگاهی و علمی جهان گذاشتند . بعد از سقوط سرهنگ قذافی هر خبری که متعلق به امام موصی صدر بود را پیگیری می کردم . در یکی از مطالب مرتبط با ایشان نوشته زیبا و قابل تاملی یافتم از دکتر احسان الله نراقی.
ایشان هر چند که خود روحانی زاده بود ولی میانه خوبی با روحانیت و بخصوص با حاکمیت دینی نداشت .اندیشه های اجتماعی و سیاسی دکتر احسان نراقی جای بحث و تامل فراوان دارد که در این مطلب نمی توان به آن پرداخت فقط خواستم از زبان کسی که منتقد روحانیت بود امام موسی صدر را معرفی کنم شاید طلبه های جوان نراقی که قرار است در آینده یک قشر فعال شهر باشند سر به سوی چنین قله هایی بلند کنند .
دکتر احسان نراقی، جامعه شناس و معاون اسبق یونسکو
.من موسی صدر را به خوبی از نزدیک می شناختم.
در سال 1972 یونسکو می خواست با روحانیان مذاهب دنیا ارتباط برقرار کند. رنه مائو،
مدیر کل وقت یونسکو، از من در باره روحانیون شیعه در ایران پرسید. گفتم از ایران
هر کسی را بخواهید دعوت کنید، ساواک نظر خواهد داد. بهتر است از ایران صرف نظر کنید و به جای آن
از شیعیان لبنان موسی صدر را برگزینید تا او نماینده جهان تشیع باشد. مائو از من
خواست مدتی که موسی صدر در پاریس است، همراه او باشم و راهنمایی اش کنم. این فرصتی
شد برای دیدار و آشنایی نزدیک با وی.
باید
اعتراف کنم که هیچ روحانی أی در میان ایرانی ها به دانش و بینش موسی صدر ندیدم.
محضری بسیار شیرین و استثنایی داشت. در کنفرانسی که آن سال برگزار شد، روحانیان و
نمایندگان مختلف تحت تاثیر شخصیت و منش موسی صدر قرار گرفتند. به همین دلایل بود
که او در میان شیعیان لبنان محبوبیت خاصی به دست آورده بود و حتی در هر کشور
مسلمانی که وارد می شد، میهمان سلطان یا رئیس جمهور آن کشور بود. او توانست در
لبنان به طور ریشه أی به وضع شیعیان رسیدگی کند. مجلس اعلای شیعیان را تاسیس کرد و
به عنوان رئیس منتخب شیعیان، هم طراز رئیس جمهور و رئیس مجلس لبنان قرار گرفت. به
من می گفت می خواهد هر چه زودتر مسئولان لبنان را وادار به سرشماری کند، چون معتقد
است تعداد شیعیان از مسیحی ها و اهل سنت بیشتر است ولی از امتیازات کمتری
برخوردارند. او مدعی بود که آمریکایی ها و اروپایی ها به مسیحیان، و همه کشورهای
عربی به اهل سنت کمک می کنند ولی شیعه غریب افتاده است.
بنده به آقای آقا موسی صدر خیلی ارادت داشتم. شما می دانید که من باعث آمدن ایشان به یونسکو شدم. در جلسهای مدیرکل یونسکو که می خواست اولین جلسۀ کنفرانس روابط مذاهب را تشکیل دهد، گفت از ایران که را دعوت کنیم؟ گفتم: اگر از من می پرسید و من اگر امین شما هستم، به شما می گویم. گفتم من یک ایرانی میشناسم که آدم سالمی است. آقا موسی صدر است، در بیروت است، شیعه است، ملاست، فقیه است، مثل بقیۀ آخوندها نیست... گفت خب، به یک شرط: تو خودت باید از روز اول با ایشان باشی تا روز آخر. گفتم باشد.
بیشتر اوقات با هم می رفتیم در خیابان راه میرفتیم و ایشان برای من حرف های خودش را می زد. من خیلی از او خوشم آمد. سه روز و سه شب با هم بودیم. اصلاً مرد جالبی بود. من خیلی به او علاقه داشتم. همان دیدار چند شب و روز ما را به هم خیلی نزدیک کرد. بعد هم من غیرمستقیم کمک هایی به او می کردم. گره هایش را در ایران باز می کردم. وقتی به گوشم می رسید که مشکلی برایش هست، سعی می کردم حل کنم. چون مقامات از من کم و بیش حرف شنوی داشتند.
رابطهمان هم با هم خوب بود. خودش هم
آدم سمپاتیکی بود دیگر؛ آدم خوش چهرۀ خندانِ. اصلاً وقتی با شما می نشست حرف می
زد، جملۀ اولی که می گفت، خنده ای که می کرد، میدیدی با یک آدمِ باز طرف هستی.
خیلی شجاع
بود و بی ملاحظه کارهایی می کرد. خیلی مراقب اطرافش نبود. آدم صریحالهجه ای بود.
با هرکس حرف ها را می زد. بعد اینها گوش به گوش می رسید دیگر. در سیستم «موش موشک
آسه بیا آسه برو که گربه شاخت نزنه» نمی شود جار و جنجال کرد. این را نمی دانست.
من به او گفتم. آخرین حرف من به او این بود که گفتم این حرف ها را که به من زدی،
به کس دیگر که نمیگویی. گفت نه بابا. گفتم بعید است به «نه بابا»یی که می گویی
عمل کنی. طبیعت صریحی داشت دیگر.
آدم آزادی
بود. از تعصبات دور بود. آدم سادۀ مؤمنی بود...
منبع: گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تاریخ 20/11/1389
وکتاب آن حکایتها ص123
برای دیدن اصل مطلب روی لینک زیر کلیک کنید .
شهر آرمانی یا همان مدینه فاضله نوعی از مدل توسعه است که همه به دنبال آن هستیم . اکثر جوامع انسانی سعی دارند به نوعی فاصله خود را با شهر آرمانی مطابق با فلسفه معرفتی خود کاهش دهند . شهری که در آن رفاه ، آرامش ، آسایش ، امنیت ، بهداشت ، محیط زیست و اخلاق حرف اول را میزند . در فرهنگ ما مسلمانان و بخصوص شیعیان شهر آرمانی شهری است که در روایات معصومین(ع) در تشریح عصر ظهور آمده است . مقام معظم رهبری در سخنرانی ارزشمند خود پیرامون سبک زندگی و پیشرفت واقعی در جمع جوانان خراسان شمالی تاریخ 22/7/1391 مطالب مبسوطی ارائه کردند که بخشهایی از آن را در ادامه خواهید دید .
معظم له فرمودند : یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوهى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است. بحث کنیم دربارهى اینکه در زمینهى سبک زندگى چه باید گفت، چه میتوان گفت. عرض کردیم؛ این سرآغاز و سرفصل یک بحث است.
ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبهى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید. آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما
بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن
است؛ مثل مسئلهى
خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى
مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل
کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما
در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر،
رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار
ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با
دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
تمدن
نوین اسلامى - آن چیزى که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلى، از این چیزها
تشکیل میشود؛ اینها متن زندگى است؛ این همان چیزى است که در اصطلاح اسلامى به آن
میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که
چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همهى این عرصهى وسیعى که گفته شد، جزو عقل
معاش است. در کتب حدیثىِ اصیل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهى همین چیزهاست. در خود قرآن
کریم آیات فراوانى وجود دارد که ناظر به این چیزهاست.
خب، میشود این بخش را به منزلهى بخش نرمافزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سختافزارى به حساب آورد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همهى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مىبینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بىهدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهدهى کیست؟ به عهدهى نخبگان - نخبگان فکرى، نخبگان سیاسى - به عهدهى شما، به عهدهى جوانها. اگر در محیط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطى که نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دارند، با استعدادى که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهاى خوبى خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشهى اسلامىِ ملت ایران و انقلاب اسلامى ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیبشناسى کنید و بعد علاج کنید.
نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفند، تریبوندارها موظفند؛ مدیران بسیارى از دستگاهها، بخصوص دستگاههائى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانى که براى دانشگاهها یا براى مدارس برنامهریزى آموزشى میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانى که سرفصلهاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفهاى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.
با توجه به سخنان مقام معظم رهبری و معیارهایی که برای یک تمدن نوین در
بخش دستاوردهای ابزاری و دستاورد های متنی ارائه فرمودند با کمی دقت و تأمل با عرض
پوزش از همه شهروندان عزیز ساکن در شهرستان دلیجان به خصوص شهر دلیجان در خواهیم
یافت که مدل توسعه دلیجان یکی از ناقصترین مدلهای توسعه در بین شهر های استان
است . برای مثال محلاتیها با درک صحیح از تأثیر حضور پناهجویان افغانی در شهر با
همه سود و منفعتی که این افراد و نیازی که کارخانه های سنگ به نیروی انسانی و تخصص
آنها داشتتند تشخیص دادند که محلات را به عنوان شهر ممنوعه برای افاغنه در آورند .
با اجرای
این محدودیت که به ظاهر شهر را از رونق انداخت اکثر افغانیها ی ساکن در محلات به
شهر دلیجان هجوم آوردند و متأسفانه متولیان و مدیران شهری دلیجان چون استراتژی
توسعه متوازن نداشتند از آنها به گرمی استقبال کردند و این شد که در حال حاضر
تقریباً یک سوم ساکنان دلیجان را پناهجویان افغان تشکیل میدهند .
فرصت اشتغال
که از امتیازات شهرستان دلیجان به شمار میرود آن هم در صنایع پایین دستی انبوهی از
کارگران دیگر استانها به خصوص استانهای غربی را به همراه خانواده های آنها روانه
شهرستان دلیجان کرده است .
گسست فرهنگی
ایجاد شده در بین ساکنان شهر دلیجان مسئله ای کوچکی نیست که بتوان به راحتی از کنار
آن گذشت خطر این معضل فرهنگی به مراتب از آلودگیهای ناشی از صنعت عایقهای رطوبتی
، کارخانه های تولید پودر صنعتی ، کشتارگاه های مرغ ، فاضلاب شهری و .... بیشتر
است . شاید بتوان با نصب یک فیلتر آلودگی واحد های صنعتی را کاهش داد ولی نمیتوان
به راحتی برای معضل اعتیاد ، طلاق ، فرزندان تک والدینی ، بد حجابی ، خیابان گردی
و ...... کار خاصی انجام داد .
مقام معظم رهبری فرهنگ در جامعه را مانند نیاز به اکسیژن در هوا برای زنده ماندن مثال زدند
و اما جمله
پایانی
سوراخ لایه فرهنگ شهرستان دلیجان در حال گسترش است ، فرهیختگان خواهشا کاری بکنید تا دیر نشده!!!