شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

تاریخچه مرز اززاویه نگاه یک پیر مرد نراقی !!!

مطلب خود را  با داستانی شروع می کنم که چند وقت پیش از زبان یک پیر مرد نراقی شنیدم .   در واقع این داستان مرا مجبور کرد که پیرامون آن بسیار تامل کنم و این  مطلب  را برای خوانندگان وبلاگ بنویسم . امیدوارم بتوانم حق مطلب راادا کنم .   

این بنده خدا چند وقت پیش میهمان بنده بود . سوالاتی از من پرسید پیرامون اطراف نراق و وضعیت فعلی آنها  . البته  ایشان  در حال حاضر  ساکن تهران است . در بین گفتگو های خود با زبانی بسیار ساده و خودمانی به داستانی اشاره کرد که  برای من خیلی خیلی آموزنده بود . او گفت :وقتی خدا آدم و حوا را خلق کرد و در زمین قرار داد دید که آدم از خود تحرکی نشان نمی دهد و جنب و جوشی ندارد . برای اینکه این مشکل حل شود انسان دیگری به شکل آدم خلق کرد. آدم  دوم که خلق شد  موجب شد تا آدم اول برای احقاق حق خود  حرکتی بکند .  او سعی کرد برای اینکه ننه حوا را از دست ندهد ثابت کند که او آدم  اصلی است و آن دیگری آدم  واقعی نیست  . بعد از مدتی جدال بلاخره  با وساطت جبرئیل تصمیم گرفتند کره زمین را بین خود تقسیم کنند .  از این به بعد کار هر دو آدم این شده بود که نزدیک مرز مستقر شوند و اجازه ندهد که کسی از مرز خود فراتر رود . همیشه هم با هم جدال داشتند که طرف تو بزرگتر است و بهتر و باید مرز  به نفع من  تغییر کند . گاهی اوقات دور از چشم همدیگر شبانه دست به جابجایی مرز به نفع خود می زدند .  این بنده خدا با این داستان تمثیلی غیر واقعی ساختگی به من فهماند که این دعوای مرز و محدوده از ابتدای خلقت انسان بوده  و علت اصلی آن هم  ایجاد تحرک اجتماعی است . شاید در  رسیدن به این  مقصود بعضا دعوا هایی  هم شکل بگیرد ولی اگر این  نباشد انگیزه ای برای تحرک  در بین اقوام و گروه ها وجود نخواهد داشت .  

دلیجانی ها و محلاتی ها مدت  ها است در فرستاندن نماینده به بهارستان با هم رقابت می کنند و این را خوب  فهمیده اند که اگر در این خصوص  اقدامی جدی انجام ندهد  از رشد و توسعه  شهرشان  خبری نیست .

سوال  واقعی اینجا است .

آیا این جدال مقدس است یا مذموم ؟

به نظر شما دعوا های از این دست بین ساکنان شهر ها ، شهرستان ها ، استان ها و کشور ها مفید است یا مضر ؟

آیا استان نشینان حق دارند هر گونه  امتیاز خواهی شهرستان های خود را با انگ جدایی طلبی جواب دهند و  آنرا محکوم کنند ؟

تبیین نظریه چرخش نخبگان در شهرستان !


پاره تو اندیشمند ایتالیایی اعتقاد دارد که حکومت همیشه در دست نخبگان است و انقلاب ها منجر به چرخش نخبگان  در اجتماع می شوند . توده هم وظیفه دارد که راه را برای حکومت نخبگان هموار کند .در  یک جامعه  مبتنی بر دموکراسی و مردم سالاری دینی  انتخابات این اجازه را می دهد که نخبگان قدیمی جای خود را به نخبگان جدید  بدون  درگیری  و خون ریزی بدهند . انتخابات مرحله نهم ریاست جمهوری مصداق واقعی یک چرخش نخبگان در جامعه  ما بود . بسیاری از تحلیل گران سیاسی اعتقاد داشتند که اگر آقای احمدی نژاد رای نیاورد   حداقل تا چهار سال دیگر  در کشور مسیر چرخش نخبگان مسدود خواهد بود .

قصد دارم  با این مقدمه و طرح چند سوال زیر باب بحثی را باز کنم که فکر می کنم برای  تنویر افکار عمومی  ساکنان شهرستان  مفید باشد . امیدورم که بخش نظرات این مطلب  پر شود از دیدگاه های موافق و مخالف .من هم قول می دهم در حد رعایت موازین شرعی و اخلاقی دیدگاه های مخالف  و موافق را اجازه انتشار دهم .  

1_ آیا   بعد از انتخابات نهم چرخش  نخبگان در سطح  شهرستان برای شما ملموس بود  ؟

2 – آیا بعد از انتخابات دهم چرخش نخبگانی در سطح شهرستان مشاهده شد  ؟ 

3- آیا واقعا چرخش نخبگان  به معنای حقیقی آن تابحال در شهرستان  صورت گرفته است ؟  

4 - آیا نخبگان حاکم فعلی منقدان  جدی  نخبگان حاکم قبلی خود بودند ؟

 

 

 

 

قلم و نون !!!

چند وقت پیش مطلبی نوشتم با تیتر تعطیلی رکن چهارم دموکراسی در شهرستان دلیجان  و گلایه کردم از اینکه فضای نقد و نقادی در شهرستان بسیار تنگ و محدود است . از دوستان خواستم که این فضا را بشکنند و با قلم خود نه به قصد در آوردن نان  بلکه به قصد ادای تکلیف که دانستن حق مردم است  این فضا را تغییر دهند . اکنون بعد از گذشت چندین ماه از این درخواست شاهد تحرکاتی در این حوزه هستیم . الحمد الله می بینم که وبلاگ های متعددی هم  در شهرستان با گرایش های مختلف درست شده و دارند به نوعی این خلاء را  حد اقل  در فضای مجازی پر می کنند .

و اما یک نکته:

خداوند به قلم و ارزشی که دارد قسم یاد کرده است از تمامی قلم به دستان در هر زمینه ای استدعا دارم اگر قصد درآوردن نان به هر قیمتی را دارند روش های دیگری را تجربه کنند چون تجربه ثابت کرده است که تراوشات قلمی شاید امروز خریدارانی داشته باشد  و پست و مقامی به همراه ولی فردا می شود سند ومدرک رسوایی .

تاریخ پر است از داستان هایی که نشان می دهد هر وقت انسان ها خواستند مقدسات را ابزاری برای نان و نام خود کنند خداوند با توجه به اینکه بهترین مکر کننده ها است با همان وسیله آنها را رسوا کرد .

پس یادمان باشد که ارزش قلم را حفظ کنیم و تنهای تنها برای رضای خدا قلم به دست بگیریم .

اگر چنین کردیم می شود مصداق واقعی باقیات صالحات .

اگر ملا احمد نراقی طراح نظریه ولایت فقیه برای رضای خدا قلم به دست نگرفته بود  الان نامی از او باقی نمانده  بود . اگر فتحعلی شاه هم  به دلیل اینکه او مرجع تقلیدش بوده خیابانی به نام او کرده بود ناصر الدین شاه  که از نفوذ معنوی او به دلیل مرگش هراسی نداشت آن را عوض می کرد ولی چه شده که امروز همه افتخار می کنیم که ملا احمد نراقی است و نراق هم شهری است از شهرستان دلیجان و اصرار داریم که حتما خیابانی از شهرمان به نام ایشان باشد . آیا اگر تمام خیابان های تهران به نام امام باشد برای ایشان فرقی می کند ؟

قلم امام در خدمت به اسلام بود . اگر می بینیم که آثار امام بعد از مرگش مراجعات زیادتری دارد این نیست مگر اینکه خداوند تضمین داده است حرمت این قلم را که عمری بر مدار حق چرخیده حفظ کند .

راه کاری برای شکنجه علما !!!

قصد دارم با نوشتن این مطلب موضوعی را در شهر به نقد بنشینم .خیلی مو شکافی نمی کنم و اجازه می دهم خوانندگان آن را  بر اساس سلیقه خود تحلیل کنند .

گفته می شود روزی عالمی را به جرم مخالفت با حکومت  دستگیر کرده و به نزد حاکم بردند . حاکم رو به مشاوران خود کرد و به آنها گفت عذابی متناسب با جرمش پیشنهاد کنید . مشاوران و وزرا هر کدام نوعی عذاب و شکنجه را برای او پیشنهاد کرد. یکی گفت باید اعدام شود ، دیگری گفت نه باید شکنجه جسمی شود تا قبل از مرگ خوب زجر بکشد . مشاوری دیگر گفت باید او را پیش شیر ها بیندازیم تا او را بدرند . هیچ کدام از پیشنهادات مورد قبول حاکم واقع نشد . در نهایت از بین جمع فردی رو به حاکم کرد و گفت این فرد عالم و دانشمند است تنها راه عذاب او این است که او را به همراه یک جاهل نادان ابله به زندان بیندازیم تا از جهالت او عالم رنج و عذاب روحی ببرد و این برای او بهترین عذاب است . حاکم از این پیشنهاد استقبال کرد و دستور داد در شهر بگردند و جاهلی را بیابند .  زندانی مهیا شد وفرد عالم و جاهل در کنار هم در بند قرار گرفتند .  عالم از جهل جاهل بسیار در عذاب بود و خیلی سعی می کرد که این نادان را علم و معرفت بیاموزد ولی سودی نداشت . روزی عالم دید که جاهل به چهره او نگاه می کند و اشک از چشمانش جاری شده است . در دل گفت خدا را شکر بلاخره این آدم  نادان قدر ما را فهمید که اینچنین در صورت من خیره شده و گریه می کند  . عالم رو به جاهل کرد و گفت برای چه گریه می کنی ؟ جاهل گفت: شما در حال آب خوردن بودید ، دیدم قطرات آب از روی ریشتان به زمین می افتاد ناگاه این موضوع مرا یاد بزم انداخت که هر وقت آب می خورد مثل شما آب از ریشش می ریخت ، دلم برای بزم تنگ شده و به همین دلیل گریه می کنم. 

عالم دستانش را به آسمان بلند کرد و دعا کرد که خدا مرگ او را هر چه زودتر برساند . جاهل هم طبق روال معمول آمین گفت !!!

این داستان شاید واقعی نباشد ولی از واقعیت  های پیرامون ما  خیلی هم جدا نیست . کمی فکر کنید متوجه منظور من خواهید شد !

این وبلاگ قصد دارد خوانندگان خود را دعوت به بهترین عبادت ها یعنی فر کردن کند . مهم نیست نتیجه این تلاش فکری چه چیز خواهد شد . هر چه باشد مقدس است .

به یاد استادم   خوبم ..... .... که همیشه در گوشم زمزمه می کرد

محمود بی خبری خوش خبری نیست !