شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

راه کاری برای شکنجه علما !!!

قصد دارم با نوشتن این مطلب موضوعی را در شهر به نقد بنشینم .خیلی مو شکافی نمی کنم و اجازه می دهم خوانندگان آن را  بر اساس سلیقه خود تحلیل کنند .

گفته می شود روزی عالمی را به جرم مخالفت با حکومت  دستگیر کرده و به نزد حاکم بردند . حاکم رو به مشاوران خود کرد و به آنها گفت عذابی متناسب با جرمش پیشنهاد کنید . مشاوران و وزرا هر کدام نوعی عذاب و شکنجه را برای او پیشنهاد کرد. یکی گفت باید اعدام شود ، دیگری گفت نه باید شکنجه جسمی شود تا قبل از مرگ خوب زجر بکشد . مشاوری دیگر گفت باید او را پیش شیر ها بیندازیم تا او را بدرند . هیچ کدام از پیشنهادات مورد قبول حاکم واقع نشد . در نهایت از بین جمع فردی رو به حاکم کرد و گفت این فرد عالم و دانشمند است تنها راه عذاب او این است که او را به همراه یک جاهل نادان ابله به زندان بیندازیم تا از جهالت او عالم رنج و عذاب روحی ببرد و این برای او بهترین عذاب است . حاکم از این پیشنهاد استقبال کرد و دستور داد در شهر بگردند و جاهلی را بیابند .  زندانی مهیا شد وفرد عالم و جاهل در کنار هم در بند قرار گرفتند .  عالم از جهل جاهل بسیار در عذاب بود و خیلی سعی می کرد که این نادان را علم و معرفت بیاموزد ولی سودی نداشت . روزی عالم دید که جاهل به چهره او نگاه می کند و اشک از چشمانش جاری شده است . در دل گفت خدا را شکر بلاخره این آدم  نادان قدر ما را فهمید که اینچنین در صورت من خیره شده و گریه می کند  . عالم رو به جاهل کرد و گفت برای چه گریه می کنی ؟ جاهل گفت: شما در حال آب خوردن بودید ، دیدم قطرات آب از روی ریشتان به زمین می افتاد ناگاه این موضوع مرا یاد بزم انداخت که هر وقت آب می خورد مثل شما آب از ریشش می ریخت ، دلم برای بزم تنگ شده و به همین دلیل گریه می کنم. 

عالم دستانش را به آسمان بلند کرد و دعا کرد که خدا مرگ او را هر چه زودتر برساند . جاهل هم طبق روال معمول آمین گفت !!!

این داستان شاید واقعی نباشد ولی از واقعیت  های پیرامون ما  خیلی هم جدا نیست . کمی فکر کنید متوجه منظور من خواهید شد !

این وبلاگ قصد دارد خوانندگان خود را دعوت به بهترین عبادت ها یعنی فر کردن کند . مهم نیست نتیجه این تلاش فکری چه چیز خواهد شد . هر چه باشد مقدس است .

به یاد استادم   خوبم ..... .... که همیشه در گوشم زمزمه می کرد

محمود بی خبری خوش خبری نیست !

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 آذر 1388 ساعت 09:37 ب.ظ

سلام از اینکه یه خبر جدید از نراق شیندم خیلی خوشحال هستم از شما و تمام بچه های نراق که فرهنگ گردشگری را در شهر به وجود آوردید وصادقانه در آن فعالیت کردید تشکر می کنم این نظر برای همایش برگزاری تجلیل از راهنمایان گردشگری است

سلام
شما هم موفق باشید
افتخار بچه های نراق هستید .

نقطه چین یکشنبه 8 آذر 1388 ساعت 06:10 ب.ظ

سلام آقای مرادی خیلی دیر به دیر سوراغ نظرها می روید لطفا در این زمینه هم فعال باشید پیروز و نراقی باشید

سلام
سعی دارم نظر های مرتبط به مطلب را بالا بفرستم وگرنه هر روز نظرات را مطالعه می کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد