شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

درباز و روی باز پس چرا داخل نمی شوید ؟

 

 

م 

مقام معظم رهبری در تاریخ ۷/۷/۸۹ دیداری با ائمه جمعه سراسر کشور داشتند  و در این دیدار توصیه کردند امامان جمعه  در برنامه های خود توجه خاص و ویژه به  جوانان داشته باشند .  

ایشان فرمودند : مهمترین وظایف ائمه جمعه، توجه بیش از پیش به این جایگاه والا، آگاهی از واقعیتهای روز جامعه، غافل نشدن از طراحی های دشمن، ارتباط نزدیک و صمیمی با جوانان و استفاده از ابتکار و توانایی های آنان است. جوانان که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند، اصلی‌ترین هدف دشمن هستند، زیرا جوان موتور پیش برنده کشور است. باید جوانان را از آسیب خطرهای دشمن حفظ کرد که یکی از راه های آن، ارتباط مستمر و هدایت‌گر ائمه جمعه با جوانان است. ” باید با جوانان رفیق بود و حرف و سخن آنان را شنید و راه را برای حضور آنان در عرصه های مختلف باز کرد. “

بحمد ا... ستاد نماز جمعه شهر نراق سالها است در شهر امکانات و مکان مناسبی را برای نهادامام جمعه فراهم نموده  و توجه خاص به جذب جوانان  دارد .  

حال جای طرح این سوال از جوانان شهر وجود دارد که به قول معروف درباز و روی باز  تکلیف هم که از طرف معظم له مشخص گردیده پس چرا از این فرصت مغتنم در شهر  استفاده نمی کنید ؟؟؟  

به یاد حنجره هایی که یک عمر از حسین (ع) دم زدند

 

 

محرم سال ۸۹ در حالی فرا رسید که  شهر نراق دو نفر از پیر غلامان  اهل بیت خود را طی یک سال گذشته از دست داد .این مطلب را به یاد همه پیر غلامان اهل بیت  نراق به ویژه مرحوم  حسن کاظمی- حاج غلام قاسمی -بهار علی مداحی- حبیب ا... حسنی- حاج محمد علی توکلی- حاج ماشالله پنبه زن و مرحوم سلطانعلی مرادی  می نویسم تا یادی کرده باشم از مردانی که بدون هیچگونه ادعایی  سالها با صدای گرم خود عزاداران امام حسین (ع) را گریاندند واکنون روی در نقاب خاک کشیده اند . امیدوارم با صاحب این ایام محشور شوند که عمری درخانه اهل بیت عصمت به ویژه مظلوم کربلا گدایی کردند . می نویسم تا ابتدا خودم و بعد خوانندگان وبلاگ یاد آنها را ذهن خود و در مراسم ها زنده نگاه دارند. این کمترین کاری است که می توانیم در حق آنهاانجام دهیم.  

مطلب را با ذکر دو خاطره از دو پیر غلام شروع می کنم. محرم  سال ۷۰ یا ۷۱  شبی با موتور از کنار مسجد پائین رد می شدم دیدم حاج غلام قاسمی روضه خود را در مسجد پائین خوانده و دارد به مسجد بالا می رود تا روضه ای هم آنجا بخواند . کنارش ایستادم و خواستم که سوار بر موتور شود تا او را برسانم. پیر مرد تقریبا ۹۰ سال عمر داشت . به زحمت سوار موتور شد . به آهستگی که به قول خودمان آب در دلش تکان نخورد او را به مسجد جامع رساندم. در بین راه از من پرسید پسر کی هستی ؟ جواب دادم  . مرتب  دعا می کرد که خدا به تو عوض خیر  دهد . وقتی از موتور پیاده شد گفت کلاس چند هستی؟ گفتم دوم دبیرستان. گفت: قبول شدی؟ گفتم نه یک تجدید دارم.  

دستش را بلند کرد  و در حقم این دعا را کرد : خدایا  به حق صاحب این ایام این بچه را قبول کن و  رو کرد به من و گفت غصه نخور تو امسال حتما قبول می شوی .

 درسم خوب بود و نگرانی از قبولی نداشتم چون نهایتا تک ماده می کردم ولی اتفاق بعد از این ماجرا خیلی برایم جالب بود .یکی از دوستانم که با من زبان را تجدید شده بود همان اوایل تابستان آمد و گفت امسال آموزش و پرورش دلیجان کلاس جبرانی گذاشته است بیا برویم ثبت نام کنیم خرداد ماه هم امتحان دارد اگر رساندیم دیگر شهریورامتحان نخواهیم داد. من یک روز برای ثبت نام رفتم و در اولین جلسه کلاس جبرانی شرکت کردم ولی به دلیل اینکه تابستان کمک پدرم کار می کردم نتوانستم کلاس ها را بروم .دوستم یک ماه تمام کلاس جبرانی را رفت . یک روز دیدم صبح زود درب خانه ما را میزند  . گفت: امروز روز امتحان است و اسم تو هم توی لیست است بیا و امتحان بده شاید قبول بشی . من که هیچ درس نخوانده بودم خواستم نروم ولی با اصرار او رفتیم . امتحان تستی بود من از سوالات هیچ چیز نمی فهمیدم . کاملا اتفاقی تست ها را زدم و برگشتیم . دربین راه به او گفتم که تو  امروز مارا هدر دادی . هیچ چیزبلد  نبودم و تست ها را یک درمیان زدم .

چند روز بعد در حالی که که داشت از عصانیت می ترکید اومد پیش من و گفت :تو که میگفتی من درس نخوندم پس چطور نمره 12 گرفتی ولی من با یک ماه کلاس جبرانی رفتن باز هم 4 گرفتم .اول فکر کردم دارد با من شوخی می کند ولی دیدم نه جدی است ناگهان دعای حاج غلام که هنوز یک ماه از آن نگذشته بود به یادم آمدو از آن به بعد من ارادت خاصی به این  پیر مرد مداح پیدا کردم . واقعا نفس گرم و حقی داشت .فرزندانش همه تحصیل کرده بودند . تیمسار خلبان قاسمی فرزند برومندش در ۸ سال دفاع مقدس خاطره ها از خود بر جای گذاشته است که انشا الله دریک مطلب به آنها در قالب مصاحبه با ایشان خواهم پرداخت . خدا حاج غلام را که خوب زیست و خوب دعوت حق را لبیک گفت رحمت کند .

اما خاطره دوم مربوط می شود به مرحوم حسن کاظمی . حسن کاظمی جدای از مداحی و تعزیه خوانی خودش اهل شعر و شاعری هم بود . طبع لطیفی داشت . روزی  آقای واحدی از صدا و سیما  به نراق آمد و به صورت کاملا اتفاقی ایشان را دید . ساعت ها با او نشست و کلی با هم مزاح کردند . فیلم آن هم از صداوسیما پخش شد . اما خاطره ما مربوط می شود به ساخت مستندی در باره ایشان . دوستان فیلم سازی در قم داشتیم که برای جشنواره فیلم های عاشورایی دنبال سوژه می گشتند . روزی من مرحوم حسن کاضمی را به آنها  معرفی کرد . به این دلیل که ایشان 30 سال بود لباس تعزیه خود رادرآورده  و دیگر تعزیه نمی خواند  . در نراق به مرحوم حسن کاظمی می گفتند حسن شمر چون ایشان سالها در تعزیه در نقش شمر بازی می کرد.

طی یکی دو جلسه سناریو نوشته شد . موضوع فیلم این بود که مابتوانیم کاری کنیم که  ایشان دوباره لباس تعزیه که همان شمربود را  بپوشید و برایمان تعزیه خوانی کند و ما همین تلاش را تبدیل به مستندی از او بکنیم  . به همین خاطر قرار شد تعزیه خوانی از شهر قم در نقش امام حسین برای مبارز خوانی با او  به جمع ما بپیوندد . روز ها کار گروه  این شده بود که بادوربین و فردی با لباس و در نقش امام حسین می رفتیم درب خانه مرحوم کاظمی . ابتدا خیلی سماجت می کرد و خودش را زده بود به فراموشی . به کل زده بود زیر همه چیز که من دیگه تعزیه نمی خوانم و اصلا حافظه ندارم و چشمم هم نسخه ها را نمی بیند و لباس ندارم و حال ندارم و .....

از درب خانه اش با دورین تا دشت به همراهش می رفتیم وقتی عصبانی می شد می گفت گاوم علف ندارد اونوقت شما میگید تعزیه بخوان . ما مجبور بودیم روزی چند چادرشب علف برای گاوش بچینیم که این بهانه را نداشته باشد . بگذریم  دو هفته ای طول کشید بلاخره توانستیم کم کم او را راضی کنیم . با ماشرط کرد جایی لباس می پوشم و تعزیه می خوانم که کسی نباشد . پذیرفتیم در حسینه آب انبار پائین به تنهایی اجرا کند . لباس هایش را آورد و پوشید و برایمان نقش شمر را بازی کرد . مستند او به اسم شمر مهربان ساخته شد و امروز تنها یادگاری است که از او بر جای مانده است .  وقتی راز تعزیه نخواندنش را در این سالها  پرسیدیم گفت: مردم  این زمانه با سواد هستند و من سواد کافی ندارم می ترسم جمله ای بگویم که درست نباشد.  خدا این مرد دوست داشتنی و عزیز را با اربابش امام حسن (ع)محشور کند . به راستی که دوستدار اهل بیت بود. او این پیام را درمستند خود برایمان به یادگار گذاشت که مداحان  باید اهل مطالعه و تحقیق و پژوهش باشندو هر مطلبی را بدون سند ومدرک نقل نکنند. خیلی به  این موضوع مقید بود . 

 یاد همگی آنها  گرامی باد