شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

به یاد حنجره هایی که یک عمر از حسین (ع) دم زدند

 

 

محرم سال ۸۹ در حالی فرا رسید که  شهر نراق دو نفر از پیر غلامان  اهل بیت خود را طی یک سال گذشته از دست داد .این مطلب را به یاد همه پیر غلامان اهل بیت  نراق به ویژه مرحوم  حسن کاظمی- حاج غلام قاسمی -بهار علی مداحی- حبیب ا... حسنی- حاج محمد علی توکلی- حاج ماشالله پنبه زن و مرحوم سلطانعلی مرادی  می نویسم تا یادی کرده باشم از مردانی که بدون هیچگونه ادعایی  سالها با صدای گرم خود عزاداران امام حسین (ع) را گریاندند واکنون روی در نقاب خاک کشیده اند . امیدوارم با صاحب این ایام محشور شوند که عمری درخانه اهل بیت عصمت به ویژه مظلوم کربلا گدایی کردند . می نویسم تا ابتدا خودم و بعد خوانندگان وبلاگ یاد آنها را ذهن خود و در مراسم ها زنده نگاه دارند. این کمترین کاری است که می توانیم در حق آنهاانجام دهیم.  

مطلب را با ذکر دو خاطره از دو پیر غلام شروع می کنم. محرم  سال ۷۰ یا ۷۱  شبی با موتور از کنار مسجد پائین رد می شدم دیدم حاج غلام قاسمی روضه خود را در مسجد پائین خوانده و دارد به مسجد بالا می رود تا روضه ای هم آنجا بخواند . کنارش ایستادم و خواستم که سوار بر موتور شود تا او را برسانم. پیر مرد تقریبا ۹۰ سال عمر داشت . به زحمت سوار موتور شد . به آهستگی که به قول خودمان آب در دلش تکان نخورد او را به مسجد جامع رساندم. در بین راه از من پرسید پسر کی هستی ؟ جواب دادم  . مرتب  دعا می کرد که خدا به تو عوض خیر  دهد . وقتی از موتور پیاده شد گفت کلاس چند هستی؟ گفتم دوم دبیرستان. گفت: قبول شدی؟ گفتم نه یک تجدید دارم.  

دستش را بلند کرد  و در حقم این دعا را کرد : خدایا  به حق صاحب این ایام این بچه را قبول کن و  رو کرد به من و گفت غصه نخور تو امسال حتما قبول می شوی .

 درسم خوب بود و نگرانی از قبولی نداشتم چون نهایتا تک ماده می کردم ولی اتفاق بعد از این ماجرا خیلی برایم جالب بود .یکی از دوستانم که با من زبان را تجدید شده بود همان اوایل تابستان آمد و گفت امسال آموزش و پرورش دلیجان کلاس جبرانی گذاشته است بیا برویم ثبت نام کنیم خرداد ماه هم امتحان دارد اگر رساندیم دیگر شهریورامتحان نخواهیم داد. من یک روز برای ثبت نام رفتم و در اولین جلسه کلاس جبرانی شرکت کردم ولی به دلیل اینکه تابستان کمک پدرم کار می کردم نتوانستم کلاس ها را بروم .دوستم یک ماه تمام کلاس جبرانی را رفت . یک روز دیدم صبح زود درب خانه ما را میزند  . گفت: امروز روز امتحان است و اسم تو هم توی لیست است بیا و امتحان بده شاید قبول بشی . من که هیچ درس نخوانده بودم خواستم نروم ولی با اصرار او رفتیم . امتحان تستی بود من از سوالات هیچ چیز نمی فهمیدم . کاملا اتفاقی تست ها را زدم و برگشتیم . دربین راه به او گفتم که تو  امروز مارا هدر دادی . هیچ چیزبلد  نبودم و تست ها را یک درمیان زدم .

چند روز بعد در حالی که که داشت از عصانیت می ترکید اومد پیش من و گفت :تو که میگفتی من درس نخوندم پس چطور نمره 12 گرفتی ولی من با یک ماه کلاس جبرانی رفتن باز هم 4 گرفتم .اول فکر کردم دارد با من شوخی می کند ولی دیدم نه جدی است ناگهان دعای حاج غلام که هنوز یک ماه از آن نگذشته بود به یادم آمدو از آن به بعد من ارادت خاصی به این  پیر مرد مداح پیدا کردم . واقعا نفس گرم و حقی داشت .فرزندانش همه تحصیل کرده بودند . تیمسار خلبان قاسمی فرزند برومندش در ۸ سال دفاع مقدس خاطره ها از خود بر جای گذاشته است که انشا الله دریک مطلب به آنها در قالب مصاحبه با ایشان خواهم پرداخت . خدا حاج غلام را که خوب زیست و خوب دعوت حق را لبیک گفت رحمت کند .

اما خاطره دوم مربوط می شود به مرحوم حسن کاظمی . حسن کاظمی جدای از مداحی و تعزیه خوانی خودش اهل شعر و شاعری هم بود . طبع لطیفی داشت . روزی  آقای واحدی از صدا و سیما  به نراق آمد و به صورت کاملا اتفاقی ایشان را دید . ساعت ها با او نشست و کلی با هم مزاح کردند . فیلم آن هم از صداوسیما پخش شد . اما خاطره ما مربوط می شود به ساخت مستندی در باره ایشان . دوستان فیلم سازی در قم داشتیم که برای جشنواره فیلم های عاشورایی دنبال سوژه می گشتند . روزی من مرحوم حسن کاضمی را به آنها  معرفی کرد . به این دلیل که ایشان 30 سال بود لباس تعزیه خود رادرآورده  و دیگر تعزیه نمی خواند  . در نراق به مرحوم حسن کاظمی می گفتند حسن شمر چون ایشان سالها در تعزیه در نقش شمر بازی می کرد.

طی یکی دو جلسه سناریو نوشته شد . موضوع فیلم این بود که مابتوانیم کاری کنیم که  ایشان دوباره لباس تعزیه که همان شمربود را  بپوشید و برایمان تعزیه خوانی کند و ما همین تلاش را تبدیل به مستندی از او بکنیم  . به همین خاطر قرار شد تعزیه خوانی از شهر قم در نقش امام حسین برای مبارز خوانی با او  به جمع ما بپیوندد . روز ها کار گروه  این شده بود که بادوربین و فردی با لباس و در نقش امام حسین می رفتیم درب خانه مرحوم کاظمی . ابتدا خیلی سماجت می کرد و خودش را زده بود به فراموشی . به کل زده بود زیر همه چیز که من دیگه تعزیه نمی خوانم و اصلا حافظه ندارم و چشمم هم نسخه ها را نمی بیند و لباس ندارم و حال ندارم و .....

از درب خانه اش با دورین تا دشت به همراهش می رفتیم وقتی عصبانی می شد می گفت گاوم علف ندارد اونوقت شما میگید تعزیه بخوان . ما مجبور بودیم روزی چند چادرشب علف برای گاوش بچینیم که این بهانه را نداشته باشد . بگذریم  دو هفته ای طول کشید بلاخره توانستیم کم کم او را راضی کنیم . با ماشرط کرد جایی لباس می پوشم و تعزیه می خوانم که کسی نباشد . پذیرفتیم در حسینه آب انبار پائین به تنهایی اجرا کند . لباس هایش را آورد و پوشید و برایمان نقش شمر را بازی کرد . مستند او به اسم شمر مهربان ساخته شد و امروز تنها یادگاری است که از او بر جای مانده است .  وقتی راز تعزیه نخواندنش را در این سالها  پرسیدیم گفت: مردم  این زمانه با سواد هستند و من سواد کافی ندارم می ترسم جمله ای بگویم که درست نباشد.  خدا این مرد دوست داشتنی و عزیز را با اربابش امام حسن (ع)محشور کند . به راستی که دوستدار اهل بیت بود. او این پیام را درمستند خود برایمان به یادگار گذاشت که مداحان  باید اهل مطالعه و تحقیق و پژوهش باشندو هر مطلبی را بدون سند ومدرک نقل نکنند. خیلی به  این موضوع مقید بود . 

 یاد همگی آنها  گرامی باد

    

 

  

نظرات 11 + ارسال نظر
محمود کاظمی سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

از این که یادی از پیر غلامان ابا عبدالله الحسین (ع)کردیداز شما تشکر می کنم.

سلام
. انجام وظیفه کردیم هر چند دیر

سهیل یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 08:21 ق.ظ

یادش به خیر. از محرم نراق و بچگی، کفن پوشیدن و زنجیر زدن و شام غریبونش چقدر آرزوم شد. بوی قیمه مغز استخون اشتهای بی اشتهاییم رو کنار ماتم حسین میچسبونه. ره چه ما کوچک بودیم نراق بزرگ بود. و حالا...
از بزرگی اش کم نشده است که این به بزرگانش است. و بزرگانش به اقدارشان به حسین.
سلام بر حسین و حسینیاتش.

نراقی جمعه 26 آذر 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام بر حسین و یاران باوفایش و بر همه عزاداران حسین
فرارسیدن روزهای حزن و اندوه را خدمت آقا امام زمان تسلیت عرض می نماییم

هادی یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://naragh-hadi.blogfa.com

سلام
باز هم حادثه و اینبار در کمربندی واقعا باعث تاسف است!
اما ایندفعه قربانی جوان ناکام و زحمتکشی بود که در منطقه بی نظیر بود!(روحش شاد)
اگر خاطرتان باشد تو پست "وعده ما سر پل صراط"تو نظراتم به این نقطه واحداث پل زیرگذر یا روگذر اشاره کردم و پیشنهاد و خواهشم این بود که خدای نکرده شاهدچنین حوادثی نباشیم اما...!!!
به نظرم هنوز هم دیر نشده،باید مسئولین دست به کار شوند وگر نه قطعا باز هم شاهد حوادث دلخراشی خواهیم بود. خواهشمندیم شما به مراجع زیربط هشدار بدهید،بلکه زودتر اقدامی صورت پذیرد!!!
خدا خیرت بدهد!.

سلام هادی جان
ایجاد تقاطع غیر هم سطح در دستور کار راه و ترابری استان هست ولی انصافا این حادثه را نباید به این مشکل ربط داد.
من خودم در لحظه تصادف در محل حضور داشتم . سرعت تریلی کمتر از ۳۰ کیلومتر بود . این مرحوم با صد تا سرعت از یک محور فرعی وارد اصلی شد . خدا رحمتش کند .
حقیر بهسهم خود قبل از افتتاح کمربندی و بعد از آن مواردی را بخصوص درباره ورودی از طرف دلیجان به مسئولین تذکر دادم و قول رفع آن را هم داده اند .

سمرقندی یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 06:03 ب.ظ

خدایشان بیامرزد...

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم...
دوست دارم اون مستند را ببینم.

از آقا مهدی هم تشکر ویژه می کنم!


راستی سلام !
قسمت نشد امسال تاسوعا عاشورا نراق و درکنار شما باشم... ان شاالله سال آینده !


اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
و آخر تابع له علی ذلک
اللهم العنهم جمیعا...


التماس دعا.

سلام
دیر به دیر افتخار حضور شما را در وبلاگ داریم ؟
مستند به زودی در شهر توزیع خواهد شد .
زحمت رساندنش به دست شما هم به عهده .....
موفق باشید .

مهدی پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 08:19 ق.ظ

یکی از پدیده‌های کهنسال و فرهنگی که عموماً با شعائر مقدس دینی و اساطیری پیوندی عمیق یافته و با مایه گرفتن از اسطوره‌های ایرانی در رفتار و مناسک کهن ما ریشه دوانیده است تعزیه می‌باشد که بی‌تردید می‌توان آن را رفتار آیینی نمایشی ایرانی دانست.

واژه‌ی تعزیه در لغت به معنای سوگواری، روضه، تسلی دادن، امر کردن به صبر و ... بیان شده است (دهخدا، ج 4، ص 5962) و در اصطلاح به گونه‌ای نمایش مذهبی منظوم گفته می‌شود که اشخاصی اهل ذوق و کار آشنا، در مناسبت‌هایی خاص که امروزه مناسبات مذهبی صورت غالب آن می‌باشد و با بهره‌گیری از ابزارها و نواها و گاه نقوش، حوادث و داستان‌های تاریخی و مذهبی مورد نظر را در پیش چشم بینندگان بازآفرینی می‌کنند.

زمان پیدایش تعزیه در ایران

در مورد چگونگی پیدایش تعزیه خوانی‌ها در ایران نظر واحدی وجود ندارد و پژوهشگران و نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در این مورد نظرات گوناگونی در نوشته‌های خود ارائه کرده‌اند، این گونه که می‌نماید این نظرات و نوشته‌ها و آثار، به صورت اشاره و اظهارنظرهای پراکنده و نقل قول‌های تکراری و متناقض و بر اساس احتمال و حدس و گمان بیان شده است. درباره‌ی این موضوع یعنی منشأ پیدایش تعزیه در ایران و بررسی داشته‌های آن به این نتیجه می‌توان رسید که: برخی پیدایش تعزیه را به اوایل دوره‌ی قاجار و بعضی به دوره‌ی زندیه و گروهی به اواسط یا اواخر دوره‌ی صفویه مربوط می‌دانند. حتی برخی تاریخ‌نویسان و نویسندگان مراسم سوگواری‌های دیلمیان را آغاز تعزیه پنداشته‌اند. ناگفته نماند که مقصود از تعزیه در این گفتار معنی و مفهوم مطلق نمایشی آن می‌باشد.

اقسام تعزیه

متن تعزیه‌هایی که تاکنون به دست آمده به گفته‌ی نگارنده‌ی کتاب «تعزیه در ایران» حدود 150 نسخه می‌باشد که هر کدام آن‌ها از جنبه‌های سیاسی، اجتماعی، هنری، مذهبی، تاریخی، روان‌شناسی و ... قابل بررسی و تحلیل است.

اما تعزیه‌ها را به لحاظ موضوع و مضمون می‌توان به دسته‌های زیر تقسیم نمود:

-1 از لحاظ موضوع

الف: وقایع کربلا و مصائب خاندان پیامبر (شهادت امام حسین(ع)، شهادت حضرت عباس(ع)، شهادت امام رضا(ع) و ...)

ب: داستان‌ها و قصه‌های تاریخی و مذهبی (جنگ پیامبر، به آتش انداختن ابراهیم، یوسف و زلیخا و ...)

ج: افسانه‌ها و اساطیر (لیلی و مجنون، جابلقا و جابلسا، شاه شمس و ...)

د: اعتقادات و آداب و رسوم (صحرای محشر، عاق والدین، حوض کوثر و ...)

-2 از لحاظ مضمون

الف: تعزیه‌های غم‌انگیز (شهادت مسلم، وفات حضرت زهرا(س)، شهادت امام حسین(ع) و ...)

ب: تعزیه‌های شادی‌بخش (عروسی حضرت زهرا(س)، عروس قریش، ابن ملجم و ...)

ج: تعزیه‌های عاشقانه و حماسی و اخلاقی (یوسف و زلیخا، شیرافکن، مرد و نامرد و ...)

چنانکه می‌دانیم اکثر تعزیه‌ها در ایران از نظر مضمون در گروه تعزیه‌های غم‌انگیز قرار می‌گیرند.

عناصر و ارکان سازنده و پردازنده‌ی تعزیه

تعزیه مجموعه‌ای شیرین و دلپذیر و زیباست که از چندین نمود ذوقی و عاطفی و اجتماعی بوجود آمده است و با صرف نظر از عوامل اجتماعی که در تکامل آن دخیل بوده است می‌توان برخی عوامل مهم و پردازنده‌ی آن را بدین گونه بیان کرد:

الف) شعر ب) نقالی ج) موسیقی د) استفاده از اشیاء مختلف.

بیگانگان و تعزیه‌های ایران

متأسفانه قبل از آن که ایرانیان به ارزش فرهنگ عوام خود و آنچه که فرهنگ عوام را در برمی‌گیرد پی ببرند و از آن سود جویند، بیگانگان به اهمیت آن دست یافته‌اند. «علت آن هم از یک سو جذابیت طبیعی فرهنگ عوام و غنا و ریشه‌ی آن بود و از سوی دیگر حس کنجکاوی و غنیمت اندوزی بیگانگانی که نخستین بار به ایران پای نهاده و همه چیز برایشان جالب می‌نمود.» (ممنون، 1367) و هیچ سفرنامه‌ای نیست که از دوره‌ی صفویه به بعد درباره‌ی ایران نوشته شده و نامی از عزاداری ماه محرم در آن برده نشده باشد.

کنت گوبینو، ویلمس، ادوارد برون، الکساندر خوچکو، چکلوفسکی، برزین، از معروف‌ترین مستشرقاتی می‌باشند که در این باره به تحقیق و در آثار خود به اظهار نظر پرداخته‌اند.

برای نمونه ادوارد برون معتقد است که «تنها نمایش بومی که می‌توان نام برد همان تعزیه‌ی ایام محرم می‌باشد.» (همایونی، 1380، ص 231)

و ویلمس که مدت زیادی را در ایران به سر برده بود و به صف علاقه‌مندان تعزیه‌خوانی‌ها پیوسته، می‌نویسد که «شاید تعزیه‌خوانی‌ها جالب‌ترین نمایشی باشد که تاکنون اجرا شده است بدین علت که داستان‌هایی چون آدم و حوا، هابیل و قابیل، هاجر و اسماعیل پیش واقعه‌ی زنجیری هستند که به اوج اعلاء یعنی شهادت امام حسین(ع) و یاران، و خانواده‌اش منتهی می‌شود.» (برون، 1345، ص 327)

پس از دوران مشروطیت عواملی باعث افول و یا فراموشی کم شدن جاذبه‌های اجتماعی و فرهنگی تعزیه در ایران شد که از آن عوامل می‌توان تأثیر مظاهر فرهنگ و تمدن غرب، اعیان زدگی‌، جنبه‌ی تشریفاتی یافتن این مراسم، ابتذال و فساد درونی آن، مخالفت برخی از روشنفکران و روحانیون و علمای مذهبی و برخی از سیاست‌های خاص رضاشاه را نام برد. اما جامعه‌ی دینی - سنتی ایران تعزیه را بوجود آورد تا با آن تاریخ حماسه‌های خود را روایت کند و با روایت و بازنمایی آن‌ها رفتارهای مردم را به انگاره‌های ازلی نزدیک سازد. حال این پرسش مطرح است که آیا با تحولات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دهه‌های اخیر همچون گذشته می‌توان از تعزیه‌خوانی در هدایت اعضای جامعه سود جست و یا تعزیه به نخستین وزش باد تجدد ناپدید خواهد گشت.» (شهیدی، 1380، ص 48، به نقل از رشیدبن شنب، نمایش در ممالک عربی، ص 50)




منابع

-1 برون . ادوارد (1345) تاریخ ادبیات ایران، ج 3، ترجمه‌ی علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر.

-2 شهیدی . عنایت‌ا... (1380) پژوهشی در تعزیه و تعزیه‌خوانی، چاپ اول، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.

-3 عناصری . جابر (1366) درآمدی بر نمایش و نیایش در ایران، چاپ اول، شیراز: بنیاد فارس شناسی.

-4 مشحون . حسن (1380) تاریخ موسیقی ایران، چاپ اول، تهران: فرهنگ نشر نو.

-5 ممنون . پرویز (1367) تعزیه از دیدگاه تیاتر غرب، چاپ اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

-6 همایونی . صادق (1377) شیراز خاستگاه تعزیه، چاپ اول، شیراز: بنیاد فارس‌شناسی

-7 همایونی . صادق (1380) تعزیه در ایران، چاپ دوم، شیراز: انتشارات نوید.

سلام مهدی جان
با عرض معذرت ابتدای مطلب شما را سانسور کردم چون طرح آن الان دردی را دوا نمی کند .در دهه شصت خیلی کارها شد که نباید می شد
خوبی انسان به این است که قابل تغییر است .
اگر الان هم همان نظر را دارد شما باید به آن می پرداختی . چند وقت پیش گروهی تغزیه خوان درب خانه فرد مورد نظر شما تعزیه اجرا می کردند .
ار ارسال مطلب تحقیقی شما بی نهایت سپاسگذارم . خوب بود اگر این مطلب از سایتی یا مقاله ای درج شده منبع آن را هم ذکر می کردید .
به هر حال جالب و خواندنی است .
موفق باشی

مهدی پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 02:10 ق.ظ



فرجام یزید لعنت الله علیه الی یوم القیامه :
یزید، سرمست از پیروزی ها و موفقیت ها، روزی با جمعی از لشکریان و هواداران خود، به قصد شکار، عازم صحرا گردید. آنان به مسافت دو روز راه را طی کرده و از دمشق فاصله گرفته بودند که ناگهان آهویی ظاهر گردید. یزید جهت نشان دادن شجاعت خویش به سپاهیان خود گفت: کسی به دنبال من نیاید من آهو را شکار خواهم کرد. آهو او را کم کم به یک وادی هولناک و درّه مخوف کشاند. تشنگی بر یزید غلبه کرد، در این هنگام چشمش به فردی افتاد که کوزه آبی در دست دارد. از او آب مطالبه کرد، آن مرد وقتی از هویتش پرسید، گفت: من یزید بن معاویه هستم. آن مرد خواست یزید را بکشد، یزید به سرعت پا به فرار گذاشت، ناگهان پای او در رکاب اسب گیر کرد و اسب به سرعت دوید و سر و صورت او را به زمین کوباند و به جهنم واصل کرد.

هلاکت ابن زیاد لعنت الله علیه :
ابن زیاد پس از قیام مختار به سوی بصره فرار نمود و از آن جا به شام رفت و در جنگی با ابراهیم فرزند مالک اشتر اسیر شد. ابن زیاد را به نزد ابراهیم آوردند، دست و پاهای او را محکم بستند. ابراهیم دستور داد آتشی روشن کردند، او خنجر خود را از کمر کشید و تکّه تکّه گوشت ران ابن زیاد را می برید و می پخت. [و به خوردش می داد [سپس سر او را گوش تا گوش با خنجر خود برید و جسد پلید او را به آتش افکند.

سنان جنایت کار لعنت الله علیه :
وقتی سنان بن اَنَس را نزد ابراهیم پسر مالک اشتر آوردند، ابراهیم به او گفت: وای بر تو! آیا می توانی بگویی در کربلا و روز عاشورا چه کاری انجام دادی؟سنان گفت: تکه ای از زیر لباس امام حسین علیه السلام را گرفته ام.

ابراهیم شروع به گریه نمود و دستور داد گوشت ران او را قطعه قطعه کنند، هنگامی که مُشرِف به مرگ گردید، ابراهیم او را از گوش تا بنا گوش سر برید و جسد پلید او را سوزاند.

سرنوشت شوم حرمله لعنت الله و الملائکه والناس اجمعین علیه :
وقتی حرمله را نزد مختار آوردند رو به حرمله کرد و گفت: وای بر تو باد! آیا آنچه در کربلا انجام داده بودی، کافی نبود تا این که طفل صغیر و معصوم امام علیه السلام را نیز کشتی و با خدنگ تیر خود او را ذبح نمودی؟ آیا نمی دانستی او فرزند رسول خداست؟ سپس مختار دستور داد، او را در مقابل تیرهای زهرآگین قرار دادند و آن قدر تیر زدند تا کشته شد. در روایت دیگر آمده، مختار نخست دست ها و پاهای حرمله را قطع کرد و سپس آهنی در آتش گداختند تا کاملاً سرخ گردید، آن میله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او در آتش می سوخت.

هلاکت عمر سعد لعنت الله علیه :
وقتی عمر سعد را نزد مختار آوردند، مختار رو به او کرد و گفت: آیا طفل شیر خوار حسین را تو کشتی؟ خداوند روی ترا سیاه کند، آیا تو عهد و پیمان رسالت و حقوق اخوت را نگه داشتی؟ سپس پرسید: وقتی امام علیه السلام در سرزمین کربلا به رو افتاده بود چه گفت؟ عمر سعد گفت: امام فرمود: خدایا! غلام ثقفی را بر آنان مسلّط ساز تا خون های آنان را بریزد. مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند.

حُصَین بن نُمَیر لعنت الله و الملائکه والناس اجمعین علیه :
حُصَین بن نُمَیر کسی بود که بر بدن های مطهرْ اسب دوانید و فرماندهی بخشی از سپاه یزید را به عهده داشت. وقتی حصین را پیش مختار آوردند مختار اظهار نمود: حمد و سپاس خدای را که مرا به گرفتن تو متمکن ساخت. سپس دستور داد گوشت بدن او را با قیچی بریدند تا در اثر آن به جهّنم واصل شد.

سرگذشت شرجیل لعنت الله و الملائکه والناس اجمعین علیه :
شرجیل فردی بود که در روز عاشورا از پشت سر امام، سیلی به صورت مبارک آن بزرگوار زده بود. مختار با دیدن او حمد و سپاس خدا را به جا آورد و دستور داد او را به آتش سوزاندند.

سرگذشت شمر بن ذی الجوشن لعنت الله و الملائکه والناس اجمعین علیه :
نام کاملش شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلابی شرحبیل و کنیه‌اش ابوالسابغه بود. او قبل از اسلام آوردن، از رؤسای قبیله هوازن بود. در جنگ صفین در صف یاران امام علی حضور داشت، سپس در کوفه اقامت کرد و به روایت حدیث مشغول شد.
در واقعه کربلا از سران اصلی سپاه عمر بن سعد و قاتل اصلی امام حسین بود. عبیدالله بن زیاد سر مقدس اباعبدالله الحسین را توسط او برای یزید به شام فرستاد. پس از آن شمر به کوفه بازگشت.
هنگامی که مختار بن ابی عبیده ثقفی در کوفه قیام کرد و به تعقیب قاتلین امام حسین علیه السلام پرداخت، شمر از کوفه فرار کرد. مختار غلام خود را با گروهی به دنبال او فرستاد. اما در فرصتی، شمر غلام مختار را کشت و به فرار خود ادامه داد. سرانجام در سال ۶۶ هجری قمری، جمعی از سپاهیان مختار به سرکردگی ابوعمرو او را یافتند و کشتند

خدا لعنت کند قاتلان حسین ُفرزندان ویارانش را
خدا لعنت کند آن گروهی که اعلام بی طرفی کردند و در واقع با همین موضع خود در جبهه دشمن قرار گرفتند .
خدا لعنت کند که کسی را که برای اولین بار حرمت اهل بیت پیامبر را شکست و باعث شد دیگران هم جرات چنین کاری بکنند.
خدا لعنت کند کسی را که اساس ظلم بر خاندان پیامبر را به محض وفات ایشان گذاشت .

هادی سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://naragh-hadi.blogfa.com

کاش...

کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت



کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت



کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت



کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت



کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت.
---------------------------------------------------
خواهش میکنم!
فرا رسیدن ایام سوگواری اقا ابا عبدالله الحسین بر عموم مسلمین تسلیت باد.

نراقی سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 11:46 ق.ظ

خیلی از بزرگان دیگر بودند که به نوعی دیگر در محرم خدمت می کردند مثل حاج سلطانعلی حیدری در آبدارخانه ، اصغر عابدینی،حسن عابدینی،حاج محمود رزاقی،و... که همگی به هر نحوی که می شد در مراسمات یاری می دادند یاد همه انها گرامی و روحشان با ارواح طیبه شهدای کربلا محشور گردد.

سلام نراقی عزیز
ای کاش وبلاگی داشتیم با موضوع محرم در نراق تا بتوان با جزئیات کامل به این مسائل پرداخت . امیدوارم روزی جوانی از جوانان عزیز نراق این رسالت را بر دوش گیرد .
انشا الله همگی اینهایی کا نام بردی سر سفره ابا عبدلله میهمان باشند چون برزخ جای بسیار سختی است و این عزاداری ها این مرحله را قابل تحمل می کند .
برای مثال یاد هست در یکی از محرم ها مرحوم نصر الله رحمانی از نخل به زمین افتاد و به رحمت خدا رفت .هیچ کس هم اکنون یادی از او نمی کند در حالی که یک عمر ایشان و نسل در نسل پدرانش بر نخل کوچک سوار می شدند .
ای کاش خوانندگان وبلاگ کمک کنند و حد اقل در نظرات خود مانند شما از آنها یادی بنمایند .
موفق باشی

هادى سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 08:45 ق.ظ http://naragh-hadi.blogfa.com

سلام!
یادشان گرامی باد...
جا دارد از زحمات شما هم در زمینه حفظ و زنده نگاه داشتن یاد عزیزان و بزرگان ومشاهیر نراقی تقدیر وتشکر کنیم.
مطلب بسیار زیبایی بود.
اجرکم عندالله.

سلام هادی جان
سپاسگذارم از ابراز لطف شما

‏!!! سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام
واقعا مطلب به جا وزیبایی بود ؟
شب اول محرم و یاد این عزیران .
اربابشان یاریشان کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد