شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

گوشه ای از مطالب طنز ملا احمد در کتاب خزائن

مدتها  است که   قصد  دارم  با آوردن مطالبی طنز گونه  وبلاگ را از این حالت یکنواختی خارج نمایم و چون همیشه سعی کرده ام در مطالب یک اصل مشترک  ارتباط موضوعی مطالب با نراق را حفظ کنم این کار بسیار سخت بود تا اینکه مدتی پیش در مطالعه کتاب خزائن ملا احمد نراقی به بخش جالبی برخوردم و به نظرم آمد که نقل مطالب و حکایت های ایشان این هدف را تامین می نماید.  

 برای خودم بسیار جالب بود که چگونه عالمی به این بزرگواری جهت  رعایت حال مخاطب خود و خارج شدن مطالب کتاب از سنگینی سعی می کند در قالب شوخی و مثال های جالب خواننده را ترغیب به خواندن متن و تدبیر در آنها  نماید. درادامه تعدادی از مطالب  ذکر شده ایشان در کتاب خزائن حضورتان تقدیم می گردد  .

- مرحوم نراقی در صفحه 325 کتاب خزائن خود می آورد روزی پیامبر (ص ) و حضرت علی ( ع) در کنار هم نشسته بودند و خرما می خوردند . پیامبر هر خرمایی را که می خورد پنهانی دانه آن را نزد حضرت علی (ع) می گذاشت تا اینکه خرما ها تمام شد . بعد پیامبر (ص) گفت هر کس که دانه نزد او بسیار است او بسیار پر خر  است . حضرت علی هم سریع جواب داد که هرکه خرما را با دانه خورده پر خر  تر است . در این موقع پیامبر تبسم فرمودند و دستور دادند که هزار درهم به آن حضرت انعام دادند .

- روایت است که روزی مردی از صحابه که قدی بلند داشت وارد مسجد شد و به قصد شوخی کفش  حضرت امیر را بر طاق بلندی نهاد ودر پای ستونی مشغول نماز شد  . حضرت چون از نماز فارغ گشت و این جریان را دید  منتظر ماند تا او به تشهد رفت، پس ستون مسجد را بلند کرد و گوشه عبای او را زیر ستون نهاد . دست مبارک را دراز کرد و نعلین خود برداشت و قصد رفتن کرد  آن مرد وقتی این حالت را دید به التماس افتاد و به دامن آن حضرت متوسل شد تا ایشان  ستون را دوباره بلند کرد و عبای خود را خارج نمود .

- مرحوم فاضل در صفحه 326 کتاب خود این  داستان را نقل می کند که : نعمان بن عمر و انصاری از صحابه شوخ طبع بود روزی به مسجد آمد و پیر مرد کوری را دید که ازا و درخواست نمود تا او را به جایی خلوت برای رفع حاجت ببرد . نعمان هم دست او را گرفت و بعد از چند بار دور زدن مسجد او را به وسط صحن برد و به او گفت همینجا قضای حاجت کن . پیر مرد هم که از همه جا بیخبر بود روبروی مردم کشف عورت کرد  و مردم هم می خندیدند تا اینگه او متوجه شد که چه کلاهی بر سرش رفته است . پیر مرد کور گفت اگر نعمان را بیابم با این عصای خود  چنان ضربه ای به او خواهم زد که تابحال نخورد باشد . روزی دیگر نعمان آمد و به گونه ای که پیر مرد نابینا او را نشنا سد زیر گوش او گفت نعمان در محراب به نماز مشغول است برو و ضربه خود را که گفته بودی بزن که الان وقت آن است  . دست پیر مرد را گرفت و به نزدیک محراب آورد عثمان بن عفان در  محراب در حال نماز بود. پیر مرد کور چنان ضربه ای بر سر عثمان زد که سر او بشکست و نعمان فرار کرد . نزدیکان پیر مرد به نزد عثمان رفته و برای او طلب بخشش کردند تا او خلاص شد .

-- عربی در زمان مجامعت با زن اجنبیه نشست و چون اراده جماع کرد به فکر معاد افتاد و برخواست ، زن گفت کجا روی ؟ مرد عرب گفت هر که بهشتی را که عرض آن مابین آسمان و زمین است به مقدار عرض چهار انگشت ...... بفروشد در علم مساحت احمق است .

اینها بود قسمتی از مطالب طنز آمیز فاضل نراقی در کتاب خزائن مطالب جالبتری هم بود که من صلاح ندیدم در اینجا آنها را بیاورم اگر علاقه دارید خودتان مراجعه نمائید .  

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
الهه ـیزد پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 09:43 ب.ظ

عجب شهری به به .به خدا قدر این شهرو نمیدونیم باید مثه من برید یه جایی دیگه زندگی کنید که قدر این اب و هوا سر سبزی و بخصوص مردمانش و... داشت یادم میرفت آثار باستانی که این شهر داره خدا خیرتون بده هر کی که این اثارو حفظ میکنه ای ول.....

سلام دوست عزیز
به وبلاگ خوش آمدی .
شما نراقی هستی ؟

شهروند سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام
من سالهاست که با خزائن مرحوم ملااحمد نراقی حال می کنم
خیلی خوب است که از این مطالب نقل می کنید . البته خیلی از طنزها که با تیتر «لغز» در این کتاب آمده عربی است مثل جریان مردی که هر شب در رختخوابش بول می کرد و زنش ازش شکایت کرده بود .جالبه حتما اونو بخون .
ضمنا به گفته دوستمون نگذار از مطالبت این برداشت بشه که بین نراق و دلیجان اختلافه !؟!؟ بنابراین توصیه میکنم یه چند سطری هم از کتاب ملاهادی بیاری تا کسی دلخور نشه !!!!!

عزیز برادر بین نراق و دلیجان اختلاف نیست به خدا این را به چه زبانی بگیم . بین تعدادی آدم اختلاف هست که اونم ریشه در چالنخجیر داره .
وقتی طرف بر میگرده میگه زبیده خاتون در بخش مرکزی واقع شده و به نراقی ها ربطی نداره که در امورات اون دخالت کنن این را باید چگونه تفسیر کرد که برداشت اختلاف افکنی از اون نشه شما من را راهنمایی کن .

رفیق دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 02:17 ب.ظ

با سلام
من از بچه های دلیجان هستم البته ساکن همدان
اولا خوشحال هستم که تا حدودی بعضی از خبرهایی که از شهرمون ندارم را می تونم توی این وبلاگ ببینم اما دوست دارم بدون هیچگونه غرض ورزی مطالب خود را بنویسید فکر می کنم دیگه مشکلات بین نراق و دلیجان مربوط به گذشته بوده و تموم شده که اینقدر تند حرف می زنید بنده از دوستان آقای اقای مهندس مهدی هستم (از کارکنان دانشگاه پیام نور)که جدیدا مطلع شدم که کاندید مجلس هم شدم و در مورد حضور اقای عباسی در امتحانات دانشگاه پرسیدم که ایشون فرمودند اصلا در دانشگاه نامبرده را ندیدند چه برسه به اینکه بیان در جلسه امتحان و مراقب افتخاری باشند چون در یکی از قسمتها دیدم که ایشون در دانشگاه برای تبلیغات اومدند !!
ممنون میشم که اخرین اخبار را برای من میل بزیند
متشکر از وبلاگ خوبتون

سلام بچه دلیجان ساکن همدان
اگه خوب دقت کنی می بینی که حمید از محلات این خبر را ارسال کرده و ربطی به وبلاگ نداره .
اون هم مثل نظر شما بالا رفته قضاوت را به خوانندگان می سپاریم .

دلیگون دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.delijan20.blogfa.com

سلام هر چی خواستم آی دی یا پست الکترونیک شما رو تو وبلاگتون پیدا کنم نتونستم!!!!!به آیدی من در وبلاگم یا پست الکترونیکیم پیام بدین تا با هم لینک داشته باشیم در ضمن اینقدرم دلیجان و نراق رو از هم متفرق نکنید اگه خوب فکر کنید می بینید برای آبادانی هر دو لازمه با هم باشیم....همین...یا حق

بر منکر ش لعنت ولی این رو برید به اون نماینده مو قشنگتون بگید که گفته من دور مردم نراق را خط کشیدم و به رای اونها نیاز ندارم .
حالا یادتون افتاد که باید با هم متحد باشیم این چند ساله کجا بودید ؟‌
به نظر من باید حقایق را نوشت و به نتیجه فکر نکرد اگه حقایق موجب اتحاد بشه چه بهتر ولی اگه قراره با شعار اتحاد شیره سر خودمون بمالیم مطمئن باشید که ما نیستیم .

مجید دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 10:52 ق.ظ

کریم تو انگار تو این دنیا زندگی نمی کنی .
در دنیایی که رسانه تمامی حریم های خصوصی افراد را شکسته چرا مطلب ملا احمد باید سنگینی کند .
واقعا چه تعداد افرادی به قول ملا احمد در علم مساحت احمق بوده اند که چه چیز کم ارزشی را به بهای بزرگی می فروشند .
این مطلب مرا تکان داد و از مدیر وبلاگ متشکرم که آن را به این شکل آورده است .

علی رضا دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 02:59 ق.ظ http://delijan20.blogfa.com/

سلام وبلاگ خوبی دارین امیدوارم بنونیم با هم تعامل داشته باشیم با ما هم در دلیجان۲۰ سری بزنید...از نظراتتتون استقبال می کنم..می خوام با کمک همه دوستان نراقی و دلیجانی و محلاتی و ... از ناگفته های انتخابات ۸ بگیم...یا حق

علی رضا به وبلاگ شهر من نراق خوش آمدی . من هم برات کامت گذاشتم و توصیه می کنم کاربران نراقی سری به وبلاگ شما هم به آدرس زیر بزنند .
http://delijan20.blogfa.com/
در خصوص اخبار و حواشی انتخابات بیشتر ما را از اوضاع شهرتان مطلع کن .

نراقی مقیم تهران یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 09:28 ق.ظ

آقای مرادی حتما میدانی که ملا احمد به شاعر سیاسی زمان خود یغمای جندقی در کاشان پناه داده است . این شاعر به خاطر سرودن اشعاری تند بر علیه روحانیت زمان خود مورد غضب قرار می گیرد و حکم تکفیر او را صادر می کنند . یغما هم برای اینکه از کشته شدن در امان باشد به کاشان می رود و به ملا احمد پناه می آورد در جایی خواننده ام که یغما با همه طبع شوخی که داشته در پیش ملا احمد کم می آورد و اعتراف می کند که هیچ وقت شعرا نمی توانند با علما دربیفتند .
یغما به خاطر علاقه ای که به ملا احمد داشته نام پسر خود را احمد می گذارد .
متاسفانه ما خیلی کم آثار علمی و ادبی این شخصیت بزرگ را مطالعه می کنیم و من به نوبه خود از اینکه خوانندگان را تشویق به مطالعه تالیفات این پدر و پسر می کنی از شما نهایت تشکر را دارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم .

نراقی مقیم تهران
سلام
به نکته خوب و جالبی از زندگی ملا احمد اشاره فرمودید . بله من هم مطالبی در خصوص شوخی های ملا احمد با یغما خوانده ام . یغما به همراه ملا احمد سفری هم به نراق داشته و مدتی میهمان مردم نراق هم بوده است .
زندگی این پدر و پسر سرار افتخار و ارزش است که متاسفانه ما از آنها اطلاع درستی نداریم .
شما هم به ما کمک کنید تا در وبلاگ مطالب بیشتری در خصوص آنها بنویسیم .اگر مطلبی یا داستانی از زندگی آنها ارسال نمائید به نام خودتان در وبلاگ قرار خواهم داد . منتظر ارتباط بعدی شما هستم

کریم شنبه 22 دی 1386 ساعت 08:14 ب.ظ

ای بابا بی خیال داش محمود
این حرفا چیه میزنی
مگه نمیدونی که ما ایرانیا اصلا ظرفیت نداریم
بیشتر ملاحظه کنی فکر کنم بهتر باشه
قسمت آخر مطالبت خیلی سنگین بود

کریم جریان جریان کاتولیک تر از پاپ را شنیدی ؟
کی قراره ما ایراینیها به قول شما ظرفیت پیدا کنیم ؟
چرا عادت کردیم به جای نگاه عمقی به مطالب نگاهی احساسی و سطحی داشته باشیم ؟
درست است که یک نویسنده باید در چارچوب اصول مورد قبول جامعه خود مطلب بنویسد ولی آیا دایره این اصول باید به این تنگی باشد .
اگر کتاب خزائن را مطالعه کنی که حتما توصیه می کنم این کار را شما و دیگر کاربران انجام دهید متوجه خواهی شد که ملا احمد در نهایت ادب و احترام و رعایت حالا و حرام و مقدسات مطالبی از این دست را آورده تا در زمان خودش انسانی متفاوت باشد و برای همین است که با گذشت نزدیک به ۲۰۰ سال از فوتش هنوز آثار و تالیفاتش ارزش دارد.
با همه توضیحات فوق برای کم کردن سنگینی مطلب قسمتی را نقطه چین کردم .
منتظر نظر شما هستم

سعید شنبه 22 دی 1386 ساعت 10:51 ق.ظ

منظور ملا احمد از علم مساحت همان ریاضی خودمان است ؟
مطلب جالبی بود باز هم از این مطالب بنویس .

درست فهمیدی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد