شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

آیت الله موسوی همدانی کار در نراق را بر تفسیر المیزان ترجیح داد



 سال 59 هشت سال بیشتر نداشتم که می‌دیدم سیدی لاغر اندام با جنب و جوشی خاص پیگیر ساخت حمامی است در محله پایین نراق معماری اهل قم به اسم حاج حسین بهی پیمانکار ساخت این بنا بود ،به لحاظ دوستی  ایشان با  پدرم  من خیلی وقت‌ها می‌رفتم پیش دستش   و از نزدیک شاهد فعالیت های او بودم . بچه های دیگه   را دعوا می کرد تا  به کارگاه نزدیک نشوند  و من خوشحال بودم از اینکه   معمار  مار را تحویل می گیرد .  بعضی وقت‌ها هم معمار و آن سید روحانی برای حساب و کتاب می‌آمدند مغازه ما در میدان شهر. سال‌های بعد متوجه شدم اون آقا سید یکی از بزرگان علمای شیعه بوده،خدا رحمت کرده  در روز عید فطر سال 1379 دعوت حق را لبیک گفت و در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد.

 آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی نماینده امام و اولین امام جمعه شهر نراق در سال 1359 بود. چند وقت پیش به صورت اتفاقی دست خطی از ایشان یافتم که برایم خیلی پند آموز و جالب بود. این مرد خدا در این مرقومه خود اشاره کرده است که کارش نویسندگی است و برای رضای خدا ترجمه تفسیر المیزان را که برایش خیلی اهمیت داشته را  رها کرده و به نراق برای انجام کارهای عمرانی آمده است.

این سید جلیل‌القدر تألیفات  متعددی دارد ولی یکی از مهم‌ترین آن‌ها ترجمه تفسیر المیزان علامه طباطبایی است. در جایی خواندم که ایشان اشاره کرده‌اند من ترجمه تفسیر المیزان را به درخواست خود علامه شروع کردم.

 آیت الله موسوی همدانی در دست خط خود اشاره می‌کنند که حضرت آیت الله بها الدینی عارف نامی جهان تشیع برای ساخت حمام نراق مرحوم حاج حسین بهی معمار معروف اهل قم را معرفی کرد ه اند. این موضوع نشان می‌دهد که این مرد بزرگ حتی بعد از سال‌ها دوری از نراق  و نراقیها توجه خاصی به آبادانی این شهر داشته است. خواستم با نوشتن این مطلب ضمن یاد کردن از حضرت آیت الله محمد باقر موسوی همدانی و مرحوم حاج حسین بهی رحمت الله علیه پیام مورد نظر خود را به همه نراقی‌ها در سراسر دنیا برسانم که ((ما  هر کاری هم که داشته باشیم مهمتر و با ارزش‌تر از کار ترجمه تفسیر المیزان نیست )) فروردین 92

آی خوب شد عبدالله محمودی شهید شد !!!


هر وقت از کنار آب انبار پائین (حاج عبد الباقی) رد میشم تصور می کنم عبد الله محمودی  روی تختگاه آب انبار  نشسته و با تبسمی که همیشه  روی لب داشت به من نگاه میکنه و میگه  حالا نوبت تو است که ظرف های مردم را پر آب کنی   پس  تا فرصت داری کوتاهی نکن و ......  

داستان از اینجا شروع میشه که ما بچه های محله پائین تاچشم پدر و مادرمون را دور می دیدیم   جلوی آب انبار جمع می شدیم برای بازی و پاتوق عبد الله هم که  چند سالی از ما بزرگتر بود  سکوی جلوی آب انباربود .

عبد الله به خاطر سن و سالش هم بازی  ما نبود فقط می نشست و به بازی ما  کوچکتر ها نگاه می کرد ، هروقت هم که دعوامون  می شد ما را از هم جدا می کرد .  

خیلی از اهالی محله به خصوص قدیمی تر ها وقتی می خواستن چای خوب نوش جان کنن حتما باید آب از آب انبار می آوردند و یکی از علایق ما دراون دوران این بود که اونها  ما را داخل آدم حساب کنن و کوزشون را بدن دست ما بریم آبش کنیم بیاریم بالا ،بخصوص  پیر زن ها و پیر مرد ها که توی جیبشون آجیل هم داشتن و به عنوان پاداش به ما می دادن .    

تا عبد الله شهید نشده بود  کسی صدای ما نمی زد و کوزش را دست ما کوچکتر ها  نمی داد،  لذا همیشه این فرصت نصیب اون بنده خدا می شد . حضور رقیبی مثل عبد الله عقده ای بزرگ شده بود سر دل ما بچه های کم سن و سال  به همین دلیل وقتی خبر شهادتش را شنیدم  توی عالم بچگی نفسی از ته قلب کشیدم وبا خودم گفتم (( آی خوب شد عبد الله  شهید شد !!! ))

حال دیگه نیست  که بره کوزه های مردم را پر آب کنه بیاره بالا

ادامه مطلب ...

بومی کردن فرمایشات مقام معظم رهبری

شانزدهم مرداد ماه سال جاری مقام معظم رهبری  دیداری داشتند با جمعی از نخبگان دانشجویی کشور که متن کامل بیانات معظم له را  می توانید در پایگاه اطلاع رسانی ایشان به آدرس زیر ببینید.

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=9609

 

اما خواستم برای فهم  بیشتر و درک عمیق تر مطالب مطرح شده آنها را  کمی بومی سازی کنم لذا چند کلمه نراقی با رنگ قرمز به متن اصلی اضافه کردم . لطفا در مطالعه متن شما یک بار آن را بدون کلمات اضافه شده به رنگ قرمز مطالعه کنید و برای بار دوم کلمات به رنگ سبز حذف و کلمات به رنگ قرمز جایگزین شود . 

 

تبیین بایدها و نبایدهای آرمانگرایی در (( شهر نراق )) محیطهای دانشجویی / انتقاد منصفانه و نظارت مستمر به دور از افراط و تفریط((۱۳۹۱/۰۵/۱۶))

حضرت آیت الله خامنه ای سخنان خود را با یک تذکر اخلاقی مهم ادامه دادند: از «قول به غیر علم» بپرهیزید.

ایشان خطاب به همه ((جوانان نراقی  )) دانشجویان کشور افزودند: از شما خواهش می کنم همانطور که به نماز و روزه اهتمام دارید به پرهیز از غیبت و تهمت و بیان مطالبی که به آن علم ندارید جداً اهتمام کنید

مراقبت از لغزشگاه خطرناکی به نام پست و مقام، توصیه دیگر رهبر انقلاب به جوانان (( نراقی )) دانشجو  بود.

ایشان گفتند: البته در دوره ای  ((جوانان نراقی ))تشکلهای ارزش گرایی دانشجویی منزوی بودند اما الان اینگونه نیست و ممکن است مسئله پست و مقام برای برخی مجموعه ها و عناصر مطرح باشد شما جوانان ((نراقی )) مراقب این لغزشگاه باشید چرا که آدمهای گردن کلفت را هم زمین می زند.

ایشان افزودند: آرمانگرایی در علم یعنی به دنبال قله های علمی رفتن که این هدف، خوب درس خواندن را ضروری می سازد.

حضرت آیت الله خامنه ای با تکیه بر این منطق، خطاب ((به صدها جوانان نراق )) به میلیونها نفر دانشجوی کشور خاطرنشان کردند: امروز درس خواندن،‌علم آموزی، پژوهش و جدیت در کار اصلی دانشجویی، یک جهاد است.

 

رهبر انقلاب به(( جوانان نراقی  ))  دانشجویان توصیه کردند: سطح معرفت خود را مطالب سایتها،‌وبلاگها و اینجور مسائل قرار ندهید بلکه سعی کنید با اتکای به قرآن، نوشته های استاد مطهری و نوشته های فضلای بزرگ و فضلای جوان حوزه ها، بطور روزافزون سطح معارف خود را ارتقا دهید.

حضرت آیت الله خامنه ای،‌نگاه پرامید را اساسی ترین مسئله خواندند و افزایش مطالعات اسلامی، نگاه مستبصرانه به واقعیات کشور، انتقاد منصفانه و نظارت مستمر و متعادل را جزو وظایف اساسی ((جوانان نراقی ))  مجموعه های دانشجویی دانستند و تأکید کردند: همه این موارد باید با مدارا و عقلانیت همراه و از افراط و تفریط بدور باشد.

رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: واقعیات کشور، امید را در دلها افزایش می دهد هرچه می توانید این شعاع درخشان امید را در دل خودتان و در دل مردم زنده نگه دارید و گسترش دهید.

 

توصیه یک برادر کوچک به برادران بزرگتر خود در بسیج


چگونه مثبت اندیش باشیم ؟


در جایگاه یک بردار کوچک به مسئولین بسیج و پایگاه های شهر توصیه می کنم درکنار تمامی آموزش های لازم به بسیجان کلاس های مثبت اندیشی را نیز در دستور کار خود قرار دهید .

بسیجیان بخصوص جوانان  بسیجی باید باید الگوی جوان موفق ایرانی اسلامی  باشند و این موفقیت حاصل نخواهد شد مگر اینکه روحیه  اعتماد به نفس در سایه مثبت اندیشی در آنها تقویت گردد.

بسیج باید به کانون ارسال سیگنال های مثبت در شهرها  تبدیل شود که هر کس از کنار آن عبور می کند تحت تاثیر روحیه و انرژی های مثبت  در آن جذب فعالیت های این نهاد مقدس گردد .

لطفا برای مطالعه مطلبی مرتبط با این بحث به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب ...

ساخت خانه های امروزی با حفظ اصالت های تاریخی

10 سال از 15 سال عمر کاری خود را صرف احیاء بافت تاریخی نراق کردم در طول این سالها ایمان داشته و دارم که نسل آینده به ارزش این کار پی خواهد برد. نسلی که دربه در به دنبال هویت تاریخی خود است  تا به آن افتخار کند . نسلی که بالاخره یک روزاز زندگی ماشینی و مدرنیته خسته خواهد شد و پناه خواهد آورد به دیوار های کاهگلی خانه های پدری  برای کسب آرامش .

آرامشی که استاد بنا آن را به خاطر تکرار ذکر بسم الله و گرفتن وضو در کار  خشت و گل به آن بخشیده است . بعضی مواقع به خشت های  بناهای تاریخی نراق که نگاه می کنم  انگار همه آنها با هم دارند ذکر یا علی(ع) را تکرار می کنند . چرا که اون روزها   کارگران  خشتمال با وضو وارد کار گل می شدند . هر پایی که به گل می زند  تا قوام پیدا کند بر لبانشان  ذکری بود از معصومین  . استاد خشت زدن هر خشتی که می زد ذکری می گفت و استادبنا هرخشت را با ذکر علی (ع) در جای خود قرار می داد.  

بنده مدتی در دوران نوجوانی توفیق شاگردی پیش دست استاد قنبرعلی عابدی یکی از آخرین نسل بازماندگان معماران قدیم شهر را داشتم . طبق همان سنت شریف اسلاف گذشته خود وقتی که دیوارمی چیدیم یا با آجرسقف می زدیم دائما برای گرفتن آجر ازدست کارگران ذکر علی (ع)  بر لبانش جاری بود!

اما الان چی ؟حجمی از بتن و فولاد در سقف  و بدنه خانه ها تزیق می شود بدون گفتن حتی یک  ذکر بسم الله.

خانه های امروزی حتی اگر با بهترین و مدرن ترین مصالح روزهم ساخته شود نمی تواند به انسان آرامش بدهد چرا که مسکن از ریشه سکون گرفته شده است یعنی محلی برای رسیدن به آرامش نه آسایش ، آرامش خوراک روح انسان ها است و این خوراک تنها در سایه نگاه الهی و اخلاقی معنا پیدامی کند . اگر خانه های امروزی  به نحو مطلوب و اصولی ساخته شود تنها می تواند موجبات آسایش ما  انسان ها را فراهم کند ولی آرامش چیزی نیست که معماران و مهندسان امروز بتوانند به راحتی آنرا در یک مسکن به وجود آورند .

آرامش محصول فکر و اندیشه است . فکری که به معمار و یا مالک بنا اجازه نمی داد  حتی حق نور همسایگان را ضایع کند . هیچگونه اشرافیت و مزاحمتی  در طراحی بنا وجود نداشت . بهترین اتاق خانه به میهمان اختصاص داشت ، چون با دل و جان میهمان را برکت خانه خود  می دانستند . بین فضا های خصوصی و عمومی تفکیک قائل می شدند ، چون نمی خواستند آرامش ساکنان مسکن و افرادی که در آن تردد دارند دچار مشکل شود .در بخشی از فضای منزل خود که  در معبر عمومی بود  پلکانی نصب می کردند  و اسم آن را می گذاشتند پیر نشین واعتقاد داشتند که نه تنها حق ندارند در معبر عمومی مزاحمت ایجاد کنند بلکه برای باقیات و صالحات خود می بایست  در ورودی منزل پلکانی تعبیه کند تا سالخوردگان بر روی آن نشسته ، نفسی تازه کرده برای اموات صاحب منزل فاتحه ای قرائت کنند .

 اما الان ما ساختمان می سازیم با سه پله آهنی مزاحم در معبر . نه تنها حق نور را از همسایه می گیریم بلکه پنجره ای باز می کنیم به عمد  که تا ته اتاق خواب همسایه از خانه ما پیدا باشد.وقتی هم که اعتراض کرد بادی در گلو انداخته به او می گوییم اگرناراحتی برو  جلوی ساختمان خود دیوار بکش!!! پشت بام منزل خود را با زدن سقف شیروانی می پوشانیم تا محلی باشد برای استراحت و تردد ساکنان خانه . کاری هم نداریم که ساکنان خانه های مجاور در منزل خود معذب هستند .

امیدوارم روزی  را شاهد باشیم که  نراقی های اصیل که از تمکن مالی خوبی هم برخوردار هستند خانه هایی بسازند مانند سرای خاتون در قمصر کاشان . این بنا یک شاهکار معماری ایرانی اسلامی به روش مدرن  با الهام گیری از سبک قدیم است .

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این بنا می توانید از لینک زیر استفاده کنید .

 

  http://www.kashanart.com/modules.php?name=treeview&op=viewnodepage&nid=84

شانزده سال خدمت بدون مراسم تودیع !!!

قصد داشتم برای شرح  این عکس مطلب مفصلی بنویسم ولی هر چه فکر کردم دیدم هیچ ننویسم خیلی بهتراست .

 بدون شرح

وقتی بدون علم سیاست وارد سیاست می شویم نتیجه می شود این !!!

علمای علم سیاست  جامع ترین تعریفی که برای علم سیاست دارند این است :

علم سیاست علم کسب قدرت و ماندن در آن  است  

دادستان از اینجا شروع شد که  محمود شکرایی کاریکاتوریست اراکی کاریکاتور نماینده  مردم اراک درمجلس شورای اسلامی  را کشیده و در یک هفته نامه محلی (( هفته نامه امیر )) آن را چاپ کرد . نماینده محترم هم چون در قدرت بود احساس کرد   باید او را کمی ادب کند تا درسی باشد برای بقیه افراد منتقد ، لذا بر علیه او طرح شکایت کرده، در نهایت او را محکوم به  تحمل 25 ضربه شلاق می کند .

 حرف من این است اگر این سیاستمداراراکی  تنها دو واحد علم سیاست در دور افتاده ترین واحدهای دانشگاهی این مملکت یا همان شهر زادگاه خودشان آشتیان پاس می کرد متوجه می شد که در قرن 21  منشاء قدرت معادله پیچیده ای است بین داشتن اطلاعات و ارتباطات .

لذا یقین دارم منبعد اساتید علوم ارتباطات و علوم سیاسی هر وقت بخواهند مثال قابل لمسی از قدرت اطلاعات و ارتباطات در قرن 21 سر کلاس های خود برای دانشجویان بزنند دقیقا همین داستان و حواشی پیرامون آن را یاد آوری خواهند کرد  که قدرت یک روزنامه نگار و کاریکتوریست اراکی چقدر بیشتراز نماینده مجلس آن شهر بود که توانست یک اجماع جهانی به نفع خود و برعلیه نماینده ایجاد کند .قطعا افرادی مانند ایشان در آینده سیاسی این استان انسان های تاثیر گذاری خواهند بود  چراکه به ابزار های قدرت در این مقطع از زمان تسلط کامل دارند .

نتیجه اخلاقی این مطلب این است که به عنوان یک برادر کوچک به همه اهالی  سیاست استان برادرانه توصیه می کنم بروند پیش یک کاریکاتوریست ( ترجیحا همین شکرایی خودمان باشد بهتر است ) و با پرداخت هزینه ازایشان بخواهند  کاریکاتوری از چهره شان  کشیده ، آن را دراتاق خواب خوب نصب کنند تا هر شب قبل از رفتن به خواب بادیدن تصویراغراق شده خود  ظرفیت تحمل نقد خود را بالا ببرند . چراگه یکی از ابزارهای لازم برای سیاستمداران داشتن ظرفیت نقد است .   

 

شاهین نجفی درباره مادرت بیشتر تحقیق کن !!!


روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل می شود که در بین علمای شیعه  متواترو مشهوراست  قریب به این مضامین . روزی فردی خدمت حضرت رسید و گفت  من مدتی از خانه و خانواده خود دور بود ام اکنون که مراجعه کرده ام می بینم فرزندی در خانه من است که همسرم ادعا می کند آن فرزند ازمن می باشد ، چگونه می توانم از گفته همسرم مطمئن شوم ؟

حضرت به ایشان می فرمایند : برو و فرزندت را برسر راه علی (ع) قرار بده اگر با دیدن علی چهره در هم کشید بدان که از تو نیست و همسرت به تو خیانت کرده ولی اگر با دیدن  آن حضرت  خندان شد مطمئن باش که فرزند خودت است و در حلال بودن نطفه شک نکن . این مردم رفت و دستور پیامبر(ص) را انجام داد و متوجه شد فرزند ازآن خودش است .

 مقدمه فوق را نوشتم برای فهم بیشتر این مطلب

شنیدم طی چند روز گذشته خواننده رپ  ایرانی تبار آلمان نشین ((شاهین نجفی ))درحرکتی شنیع اقدام به توهین به ائمه اطهار به ویژه  امام علی  النقی (ع)  و امام زمان (عج) نموده است . به عنوان یک وبلاگ نویس مسلمان وظیفه خود دانستم از کنار این موضوع به راحتی عبور نکنم و خطی به یادگار در وبلاگ خود بنویسم . کاری هم ندارم که شاهین نجفی آن را خواهد خواند یا نه اما برای آرام کردن قلب خودم  این یک خط را می نویسم.

 شاهین نجفی بیشتر در خصوص مادرت تحقیق کن قطعا به رازاین همه جرات ، جسارت و شهامت خود در توهین به ائمه اطهار (ع) پی خواهی برد!!!!

    

تقدیم به استاد و معلم خوبم جناب آقای علی اکبر جعفری نراقی

اشک هایش را دیدم وقتی که از دردهایش می گفت . از درد فقر . از درد بی کسی . از نداشته های خود در شهری غریب . بغض کرده بود و می گفت بچه ها درس بخوانید. شما الان امکانات خوبی دارید ما وقتی مثل شما بودیم حتی نان کافی برای خوردن نداشتیم . پوست پرتغالی اگر در کوچه های کاشان پیدا می شد ساعت ها آن را بو می کردم چراکه  پولی در بساط نبود که بتوان با آن میوه خرید با بو کردن پوست  آن خود را راضی می کردیم . بهترین خوراک ما در دوران تحصیل سیب زمینی بود .

ما بچه بودیم و در همان حال و هوای شیطنت های کودکانه اصلا نمی فهمیدیم استاد با آن موهای قشنگ وکت و شلواراتو کشیده چه می گوید.از چه رنجی سخن به میان می آورد . از کدام آینده برایمان تعریف می کند. چرا به خود می پیچد و زمزمه می کند شما آینده سازاین مملکت هستید .

دریکی از  همان روزها سرکلاس زنگ انشاء  صدا زد مرادی بیا انشایت را بخوان .ردیف دوم می نشستم . خوشحال از اینکه که قرار است انشاء بخوانم با عجله بلند شدم  که بروم پای تخته سیاه . یک لحظه متوجه شدم چهار نفری افتاده ایم روی آقای جعفری . کلاس به هم ریخت همه بچه های می خندیدند .

وقتی از روی آقای جعفری بلند شدیم دیدم محمد حسینی پسر شعبانعلی پای مرا با یک نخ پود بسته به پایه میز . آقای جعفری وقتی فهمیدکار کیست گرد و خاکی در کلاس به پا کرد که تماشایی بود . هنوز هم هر وقت محمد  حسینی مرا می بیند  این خاطره را تعریف  می کند وکلی با هم می خندیم .


امروز سه شنبه 14/6/91 استاد جعفری  در محل  کارم حضور پیدا کرد و این شعر را با دست خط زیبای خود برایم به یادگار نوشت .

ای کاش قلب سنگت از قلب من خبر داشت

ای کاش آه سردم اندر دلت اثر داشت

عهدی که بستی ای جان بر آن نماندی ای دل

بشکستن وفایت اندر دلم شرر داشت

بی مهری  و جفایت آتش زده به جانم

تو یار بی وفایی دانم چنین خطر داشت

کمتر بگو جعفری از دست کی بنالی

زمانه مثل یارت هزار هزار  نفر داشت


ادامه مطلب ...

حتی حاضر به برداشتن یک قدم در راه خود اشتغالی نیستند !

گفتیم حالا که بازار عکس با چفیه توی مملکت  داغه ما هم یه عکس مرتبط  توی  وبلاگ  بااخوی درج کنیم شاید روزی به درد خورد خدا را چه دیدی  !!!

 من و احمد بچه که بودم هیچ وقت عادت نداشتیم از پدر پول تو جیبی بگیرم البته باید بگم که اون  بنده خدا هم  عادت نداشت به ما پول بدهد !

 وقتی برای سیم کشی ساختمان به همراه ایشان  سر کار می رفتیم بعد از اتمام کار تکه سیم های اضافه را جمع می کردیم و در مواقع بیکاری درب مغازه اونها را دو سانت دو سانت خورد کرده  و بعد وسط آنها را تا می زدیم تا به شکل هشت دربیاد . اون وقت ها بسته بندی های امروزی رایج  نبود . مجبور بودیم پلاستیک روی بسته های سیگار را جمع کنیم و در هر کدام از آنها 50 تا  از سیم های تا شده  را که معمولا چند رنگ هم داشتند قرار دهیم . عباس حاجی غلام موتور ساز بالای مغازه ما هم از دستمون زله شده بود . چون تا سرش را بر می گردوند میله اسبک دوچرخه و موتورهایی که تعمیر می کرد را ما بر می داشتیم برای ساختن تیر کمون  مگسی .

با کش قیتونی ومیله اسبک دو چرخه و موتور و سیم های خرد یک بسته کامل تیرکمان مگسی می ساختیم و5 تومان می فروختیم .با دستکش پلاستیکی هم که بیشتر برای کارگری از اون استفاده می کردن تیر کمون سنگی می ساختیم . مهمترین قسمت تیرکمون سنگی کفه چرمی اون بود که چرمش را از کفش های فرسوده تهیه می کردیم. خدا رحمت کند مرحوم سید علی کفاش را بعضی وقت ها هم از اون چرم می خریدیم . یه روز ازهمون روزها من و احمد رفتیم توی زیر زمین و یک صندوق چوبی دیدیم که یک جفت چکمه آمریکایی قشنگ توش بود . شیطون ما را وسوسه کرد و هر کدوم ما یکی از زبانه های پوتین را بریدیم برای ساختن تیرکمون . این پوتین ها رابابام در زمان سربازیش از یه آمریکایی گرفته بود ولی ما اونها را آش ولاش کرده بودیم . چشمتان روزبد نبیند بعد از مدتی حاجی این موضوع را فهمید وبه قول معروف دود از کلش بلند شد . تا چند روز جرات نمی کردیم دم چکش بریم .  قیمت تیرکمون سنگی  ده تومان بود .

من یک روزبه فکر افتادم که در تیر کمون ها باید  تغیراتی ایجادکرد.با احمد مشورت کردم ولی اون  زیر بار تغییر نمی رفت ،لذا خودم دست به کار شدم.  تغییرات من درتیر کمون مگسی این بود که به آن کفه اضافه کردم . با این کار میشد سیم را حذف کرد ،لذا کسی که ازماتیرکمون مگسی می خرید می توانست با نخود و سنگ ریزه  و ... هم پرتاب داشته باشد  . در تیر کمان سنگی هم من به جای دو کش از چهارکش استفاده کردم .

جالبه بدونید در همان حال و هوای بچگی ما قبل از فروش نحوه استفاده از  اونها راآموزش می دادیم و تعهد اخلاقی می گرفتیم که نباید به طرف کسی بگیرن و به بچه های کم سن و سال هم نمی فروختیم .  

همین تغییرات جزئی باعث شد که  تیرکمون مگسی را ده تومان و تیر کمان سنگی را 20 تومان بفروشیم .

 احمد مرتب به من تذکر می داد تو پول اضافه می گیری . من هم با توجه به اینکه سه سال ازش کوچکتربودم جواب می دادم کسی که مجبور نیست از من بخرد. کیفیت کار بهتر است و چون خودشون راضی هستن و می خرند پولی که من می گیرم حلال حلال است .

بعدهاباپولی که ازفروش تیرکمون ها به دست آوردیم هر دو شراکتی یه دوچرخه خوب ژاپنی خریدیم که بچه های نراق هیچکدام مثل اون رانداشتند .یک هفته اول همش سر اینکه کی سوار دوچرخه بشه دعوا می کردیم . بعد ها به توافق رسیدیم  صبح تا ظهر دست یکی باشه وبعد الظهر ها دست نفربعد

خاطرات زیادی ازکسب و کار دوران کودکی  دارم مانند فروش کام ،  بچه قوش ، آلاسکا ، تخم مرغ ،  تکثیر جوجه مرغ از کلاغ  و تکثیر  جوجه مرغ با دستگاه جوجه کشی که شاید بعد ها اونها را به مناسبتی توی همین وبلاگ مستند کردم . اما ذکر این خاطره به این  دلیل بود که متاسفانه این روزها جوانانی را می بینم که منتظرند دیگران برایشان فرصت اشتغال فراهم کنند وخودشان  حتی حاضر به برداشتن یک قدم در راه خود اشتغالی نیستند !

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟