شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ
شهر من نراقmoradi naraghi

شهر من نراقmoradi naraghi

به خاطر تو از خیلی چیزها گذشتم و خواهم گذشتُ تا تو باشی برای همیشه در تاریخ

جواب نامه را ندهید چون معلوم نیست ما بمانیم !!(شهید محمد رمضانی)

 

جواب نامه را ندهید چون معلوم نیست ما بمانیم . انشا ا... که می رویم در حمله

محمود عمه هم اینجا است ولی من هنوز نرفته ام پهلوش . به مادر بگوئید  که ناراحت نباشد . انشا ا... که به زودی با پیروزی بر می گردیم و در نامه بنویسید که آیا موتور را گرفته اید یا نه

حسین نباتی هم امروز آمد پهلوی ما و باباش و مسلم مرادی هم در جبهه هستند . حالشان خوب است . ما در اهواز هستیم و آموزش می بینیم . الان ساعت 9 شب است . شب شنبه است . واز دعای توسل آمده ایم . یاد شما کردم از وضع نراق برایم بنویسید . ستاد چه خبر است . بچه های ستاد را سلام برسانید . ما را دعا کنیدوامام را هم دعا کنید دیگر عرضی ندارم بجز دوری شما . کسی که  شما را فراموش نمی کند محمد رمضانی

به بابا بگوئید ما را حلال کند . امیدوارم که مرا ببخشید . تمام ناراحتیها و اذیت ها را ببخشید . به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی .

متن بالا قسمتی بود از آخرین نامه های شهید محمد رمضانی به خانواده اش که تصویر آن در صدر مطلب آمده است .

چهار سال پیش  با گروهی از بچه های ستاد یادواره شهدا تصمیم گرفتیم مستندی از خانواده معظم شهدا بسازیم . هیچ  امکاناتی جز یک دوربین هندی کم   شخصی  نداشتیم . کار با همان تک دوربین شروع شد .با دست خالی . چند تا از خانواده ها را توانستیم تصویر برداری کنیم.

نوبت به خانواده شهید محمد رمضانی رسید . هماهنگ کردیم برای تصویربرداری . پدرشهید کسالت داشت و نمی توانست صحبت کند تمامی زحمت افتاد به دوش مادر شهید . با تبسم گرمش پذیرای جمع ما شد . توضیحات مقدماتی داده شد که ما به اتفاق دوستان  حاضر می خواهیم در خصوص شهید صحبت کنیم و شما تصور نکن دوربینی در کار است هر چه دلت می خواهد از شهیدت بگو .

کار طبق معمول شروع شد. تمامی سعی من این بود که  تصویر برداری از چارچوب خشک گزارشی خارج شود و برویم دنبال نگفته ها .

در همین حال و هوا بودیم که مادر شهید گفت محمد خیلی زیبا و مقبول بود . می خواستم دادمادش کنم . بعد رفت سر گفتن یک دادستان .

اشاره کرد من چند سال پیش یک عصر پنج شنبه که سر قبر محمد بودم دیدم محمد اوضاعی اومد سر قبر برای خواندن فاتحه . بعد از رفتن اون کلی گریه کردم و به محمد گفتم مادر اگر زنده بودی الان مثل اون زن و بچه دادشتی ،آرزو داشتم تو را داماد کنم . شب همان روز در حالت خواب و بیداری محمد را دیدم که آمد پیشم . رو کرد  به من گفت مادر چرا اینقدر گریه میکنی ؟ باز گفتم محمد جان آرزو داشتم دامادت کنم . برات زن بگیرم .هم سن و سال های تو همه الان زن و بچه دارن .  در حال گفتن همین مطلب بودم که محمد دست یه دختر را گذاشت توی دستم . گفت چرا ناراحتی می کنی ؟ . من زن دارم . این هم زنم . در همین حال محو تماشای دستای اون دختر شدم . توی عمرم چنین دست هایی ندیده بودم . آنقدر زیبا بود که یاد م رفت به صورتش نگاه کنم. ناگهان ازاین حالت بیرون آمدم . از آن به بعد دیگه به خاطر اینکه محمدم را داماد نکردم گریه نکردم . خدا بهش حوریه داده بود . حوریه ای که من طاقت دیدن دستاش را هم نداشتم چه برسد به دیدن صورتش .

این خاطره را از مادر شهید رمضانی ثبت کردیم . یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .   

طرد شدن به خاطر خوردن گیلاس!!!

 

این مطلب را در جواب برخی دوستان که نظرات مختلفی پیرامون بسیج و بسیجیان نراق در وبلاگ درج می کنند و من نمی توانم به خاطر محدودیت های اخلاقی آنها را منتشر کنم  می نویسم شاید کمکی کند برای تفاهم و همدلی بیشتر در این روز های سخت .

بعد از استقرار نیرو های بسیج در ساختمان درمانگاه مرحوم صفایی چون اکثر بچه های بسیج کشاورز یا کشاورز زاده بودند شروع کردن به کاشت درختان سیب ، انگور ، گیلاس  و آلبالو در محوطه بسیج .

خیلی از افراددر کاشت درخت ها نقش داشتن ولی من الان تنها مرحوم حاج محمود رزاقی را به یاد دارم . یک روز در همان سالهای ۶۲ به بعد خوب یادم هست که حاج محمود گفتم میخواهیم امسال در بسیج هنداونه  هم بکاریم .  من و مظاهر عابدی قرار شد چاله هنداونه ها را بکنیم . در حین کندن چاله هندوانه بودیم که دیدیم یه جمجمه پیداشد . تمامی دندان های اون سفید و سالم بود  معلوم بود خدا رحمت کرده  جوان از دنیار رفته . حاج محمود  یه گونی آورد اون جمجمه و استخوان های دیگر را جمع کرد و در جایی دیگه دفن کردیم کاشت درختها به این شکل بود که هر کسی درخت  خوبی پیدا می کرد  اون را در بسیج  می کاشت . خیلی از شهدای نراق با دستان خود این درخت ها را غرس کردند . یادم هست درختان سیب و گیلاس بسیج  در اون سالها غرق در محصول بود . هر چه از آنها استفاده می کردند تمام شدنی نبود . بخصوص سیب های زرد آن . شاخه های گیلاس و آلبالو  ازبس که بار میگرفت می شکست

جنگ  که تمام شدما تازه شده بودیم یه بسیجی پای کار . سن و سال و بخصوص قد کوچک ما اجازه نداد در جنگ حضور  پیدا کنیمبعد از گذشت یکی دو سال  بسیج نراق دیگه اون شور حال گذشته را نداشت .حاج محمود  و بعدها عباس حیدری به زور ما بچه ها را دور خودشون جمع میکردن .

 در همون سالها یه بنده خدایی  که مسئولیتی در بسیج داشت یک روز در فصل رسیدن گیلاس ها در حالی که ما داشتیم ازاون یادگاران شهدا  طبق معمول تناول می کردیم  اومد پیش ما . دستش را گذاشت پشتش و گفت :شما  همگی برای خوردن گیلاس است که به بسیج می آید !!!

ما هم که فهم شعور درست و حسابی نداشیم( البته الان هم ادعای اون را نداریم ) این موضوع را به دل گرفتیم و از درخت اومدیم پائین و برای چند سال دیگه  پامون را تو بسیج نگذاشتیم که مثلا به اون بابا حالی کنیم که  ما مرد شدیم !!  

بعد ها با خودم فکر کردم که ای کاش کسی بود ما را توجیه می کرد که اینقدر زود رنجی برای انسان خوب نیست.  بسیج نه ارث پدر اون بود نه ارث پدر ما .  همه اهداف خود را در بسیج با یه حرف مفت و شاید بشه گفت یامفت زمین گذاشتیم وچندین سال اجازه دادیم بسیج در انحصار افرادی  خاص قرار بگیرد.

ضمن احترام به  نظرات همه  کاربران محترم  لازم است بدانیم که این نهاد اجتماعی منحصر به هیچ فرد، گروه و یا تیم خاصی از ابتداتابحال نبوده و نیست و همه نسل ها باید درآن سهم داشته باشند وما درنراق بسیجی و غیربسیجی نداریم . هر کس که نظام جمهوری اسلامی  مبتنی بر ولایت فقیه را قبول دارد و برای سربلندی ایران اسلامی حتی در حوزه فردی که خودش باری بر دوش حاکمیت نباشد تلاش میکند یک بسیجی است. از بیان خاطره فوق خواستم به اینجا برسیم که من اشتباه یک نفر را به پای بسیج نوشتم و خودم را چند سال از خدمت مستقیم در این نهاد محروم کردم . من ضرر کردم نه دیگران . بسیج نراق هنوز بوی عطر قاسم جعفری با آن تبسم های زیبای خود را می دهد . هنوز در و دیوار بسیج یاد و خاطره نماز شب های شهید حجت الله ایزدی را تداعی می کند . هنوز بسیج نراق تواضع شهید جعفر کمره ای را حتی در راه رفتن به یاد دارد و هزاران خاطره دیگرکه انشا ا... در آینده نزدیک توسط همین بسیجیان  جوان  در فرمت های مختلف جمع آوری خواهد شد .

لذا نتیجه میگیریم که شاید من در مسئله همکاری با  بسیج اشتباهی جدید مرتکب شوم ولی اشتباه گذشته خود را به خاطر حرف  فلان آقا ویا ...... تکرار نخواهم کرد .

به امید روزی که بسیج نراق بتواند دانشجویی یک رقمی در کنکور داشته باشد .

به امید روزی که بسیجیان  جوان نراق در جشنواره های خوارزمی و علم و فناوری صاحب مقام و رتبه شوند .

به امید روزی که ورزشکاران بسیجی نراق بر روی سکو های ملی و بین المللی قرار بگیرند .

به امید روزی که بسیجیان نراق بتوانند بهترین کرسی های تدریس دانشگاهی را تصاحب کنند .

به امید روزی که بسیجیان نراق بتوانند  ابتدا برای خودشان سپس شهرشان و بعد کشورشان مفید باشند .

به امید روزی که بسیجیان نراق بتوانند کار آفرینان نمونه کشوری شوند .

به امید روزی که بسیجیان نراق بتواند بهترین مدیران این مملکت در زمینه های مختلف باشند .

و هزاران امید دیگر

کی میره پای سنگ ملا ؟!!

"أیم اللَّه؛ ما کان قوم قطّ فی غضّ نعمة مِن عیش فزال عنهم إلّا بذنوب اجْترحوها، "إنّ اللَّه لیس بظلّام للعبید"؛  

به خدا سوگند! رفاه و آسایش جز به خاطر گناه از ملتی زایل نشد، زیرا خداوند به کسی
ستم‏نمی‏کند".

نهج البلاغه، خطبه 178

مطلبی  در وبلاگ قرار دادم به اسم راه‏های ‏زوال‏ و  بقای  دولت  در اندیشه ‏ سیاسی ‏نراقی . انتظارم این بود که خوانندگان وبلاگ این مطلب را مطالعه و پیرامون آن  نظرات خود را مطرح نمایند . متاسفانه ظاهرا هیچ کدام از کاربران محترم ارزش این مقاله را درک نکرده لذا مجبور شدم بخشی از آن را در قالب این مطلب یاد آوری کنم.

حدیث مطلع کلام از امیر مومنان (ع) است که حجت الاسلام مزینانی آن را در بخش نقش امر به معروف و نهی از منکر در بقای حکومت  ذکر کرده است .

چند ماه پیش نماینده مجلس در جمعی گزارش داد انحراف نمودار بارش در سال گذشته در شهرستان محلات و دلیجان از تمامی  شهر های استان بیشتر بوده و این موجب بروز خشکسالی در سطح دو شهرستان شده است .  هفته گذشته موجی از بارش های پائیزی استان را در بر گرفت و صدا و سیمای استان به نقل ازهواشناسی استان اعلام کرد کمترین میزان بارش باران متعلق به دو شهرستان های محلات و دلیجان بوده است .

 شما خودتون این دو خبر را با حدیث  فوق  جمع و بعد در حد فهم خود تحلیل کنید .

من قصد ندارم  در این مطلب به وضعیت دو  شهر محلات و دلیجان بپردازم . تحلیل این دو شهر بماند برای ساکنان خودشان .

اما در خصوص نراق خودمان حرف های زیادی  دارم .  به راستی  چه امر به معروف و نهی ازمنکری را ترک کرده ایم که خداوند متعال باران رحمتش را از ما در این روزها دریغ می کند؟

خمس نداده ایم ؟ زکات پرداخت نکردیم ؟ شکر نعمت های قبلی را به جای نیاوردیم ؟  کفران نعمت کردیم ؟ شعائر دینی را پاس نداشتیم ؟  در دل شب به جای مناجات و نماز شب پای ماهواره نشستیم و فارسی وان دیدیم ؟  نماز صبح ها را قضا خواندیم یا اصلا نخواندیم ؟  به جای صبح زود ساعت 10 از خانه برای کار بیرون رفتیم ؟ به نمازهای جمعه و جماعات  اهمیت ندادیم ؟ فریضه حج را به بهانه ریختن پول در جیب عرب ها تعطیل کردیم ؟ سن ازداواج را بالا بردیم وهزاران گناه در کنارش درست کردیم ؟ خانه های خود را برای گرفتن  اندکی اجاره  بیشتر به هر تیپ آدمی اجاره دادیم  ؟  و شاید در آخر بتوان گفت  برای خواندن نماز باران شهر را به قصد پای سنگ ملا ترک نکردیم ؟

پیش خودمان فرض کردیم که این کارها مال قدیمی ها بود و الان در قرن بیست و یک کی میره پای سنگ ملا نماز باران بخونه  . امروز به جای این  کارها میریم ابرها را بارور میکنیم  نه تنها مسخره نمیشیم، بلکه میتونیم به دنیا پزهم بدیم .

بریم پای سنگ ملا پیش  چشم این همه دانشجو بشیم فیلم که ازمون بلوتوث بسازن بگن نراقی ها سنتی  فکر میکنن !!  

شاید هم حقوق بگیران شهر با خودشون  فکر میکنن: ما که چه بارون بیاد چه نیاد حقوقمون را میگیرم .چشم شهرداری هم کور به هرقیمتی شده بره آب تهیه کنه بده به درختای شهرو فضای سبز. سازمان آب هم که مجبوره بره حتی اگر شده آب را با تانکر  از دلیجان بیاره بریزه تو منبع  آب . کشاورزها هم  خداشون بزرگه یارانه را بگیرن بخورن کفایت میکنه، مینمونه  چند تا دامدار  اونها هم بفروشن این چند بز کچل را خیال همه را راحت کنن !!!!!!

گذشت اون قدیم ها که بزرگان شهر به تاثیر خواندن نماز باران  اعقاد داشتند . مرحوم آقا حسین فاضل نراقی اعتقاد داشت که اون خدا رحمت کرده هم  الان نزدیک 90 سال از فوتش گذشته!!    

امروز نه سنگ ملایی در شهر هست و نه آقا حسین فاضل نراقی  و نه  اون مردمی که اکثرشون کشاورز بودن که پا برهنه دست زن وبچه شون  را بگیرن و پریشون حال برن بیرون شهر جایی که کمتر گناه شده  برای خواندن نماز باران .

پس  با این اوضاع و احوال به نظر شما چرا باید بارون بیاد !!؟

داستان  خواندن نمازباران امام رضا (ع) را در ادامه مطلب بخوانید .

ادامه مطلب ...

سیاه نمایی به چه منظوری ؟!!

  

 

یک ماه پیش دختر بچه ای با چشم گریان  جلوی من را گرفت و پرسید : ببخشید آقای مرادی  شنیدم نراق دارد تبدیل به روستا میشه این خبر درست است ؟  جواب دادم ما در تاریخ موردی  به اسم شهر سوخته داریم ولی شهر تبدیل به روستا شده نداریم . مطمئن باش هیچ شهری روستا نخواهد شد حتی اگر تلی از خاک از آن باقی مانده باشد شهریت خود را از دست نمی دهد . نفس راحتی کشید و خواست که برود از او سوال کردم  این حرف را چه کسی به تو زده ؟جواب داد :  بابام .

چند روز بعد پدر این دختر را دیدم ازاو پرسیدم جریان روستا شدن نراق چیست ؟!  برایم توضیح داد که این خبر را از------------ شنیده است.

پر کردن نام و مشخصات جای خالی عبارت فوق بماند برای آینده . اما بنده به عنوان کوچکترین خدمتگذار مردم شریف شهر نراق به فرد مورد نظر ( درجای خالی) اعلام می کنم اندکی درباره مفهوم توسعه و بخصوص توسعه پایدار تحقیق کند یا حداقل استعلامی از وزارت راه و شهرسازی در خصوص  جایگاه شهر تاریخی نراق و روند توسعه آتی آن بگیرد . اکنون نراق جزو 6  شهر تاریخی اول کشور به لحاظ داشتن ارزش های بین المللی در بعد انسانی و شهرسازی است . اسامی این شش شهر به قرار زیر می باشد .

ماسوله ، نراق ، بیستون ، شوشتر ، نوش آباد و بشرویه   

شورای عالی شهر سازی و معماری زیر نظر وزارت راه و شهرسازی در حال تهیه طرح ویژه برای شهر های فوق می باشد تا بتواند ارزش های تاریخی و شهر سازی آنها را که ازش ملی و جهانی دارد به دنیا به عنوان شهر های ایرانی اسلامی معرفی کند.

طرح ویژه نراق تابحال 70 درصد پیشرفت کار داشته و پیش بینی می گردد تا پایان سال 90  عملیات مطالعه و تهیه آن به تصویب برسد . عدم اطلاع رسانی دقیق در این خصوص به این دلیل بود که احتمال کارشکنی در مسیر تهیه آن وجود داشت ولی بحمد ا... در حال حاضر طرح به مرحله نهایی خود رسیده است لذا لازم می دانم نراقی های عزیز  از روند تهیه آن  در این برهه از زمان مطلع شوند . متاسفم از اینکه می بینم افراد کوچک مغزی به دنبال سیاه نمایی وضعیت شهر نراق برای رسیدن به اهداف و اغراض شخصی و بعضا سیاسی خود هستند.

نراق زادگاه تئوری پردازنظریه ولایت فقیه است.نظریه ای که فقه سیاسی شیعه را متحول کرد. به امید روزی که شهر نراق در کنار تمامی جاذبه های تاریخی و طبیعی خود محلی برای تحقیق پیرامون اندیشه های سیاسی علمای شیعه بخصوص در بحث ولایت مطلقه فقیه باشد .

رجای واثق دارم در آینده نزدیک  حوزه علمیه نراق بتواند منشا اثرات خیری برای شهر نراق باشد همچنان که در دو دهه  پیش دانشگاه آزاد اسلامی این نقش راایفا کرد.

تصویر درج شده در این مطلب 4 سال پیش توسط اینجانب از روی دکل مخابرات از شهرک فاضل گرفته شده است شما این تصویر را با وضعیت فعلی شهر مقایسه کنید  خودتان پی به خیلی از مسائل پشت پرده خواهید برد .

راه‏های ‏زوال‏ و بقای دولت در اندیشه ‏ سیاسی ‏نراقی

مقاله ای  از استاد فرهیخته  حضرت حجت الاسلام  و المسلمین محمد صادق مزینانی به دستم رسید در خصوص اندیشه های سیاسی مرحوم ملا احمد نراقی با عنوان راه های زوال و بقای دولت حیفم آمدم آنرا در معرض دید کاربران محترم  این  وبلاگ قرار ندهم . سر فصل  مطالب مقاله به شرح زیر می باشد لطفا  برای مطالعه  اصل مقاله  به ادامه مطلب بروید 

اهمیت و ضرورت بحث

ابعاد بحث

الف. از نگاه تاریخی و با توجه به واقعیت‏های خارجیِ دولت‏ها و حکومت‏ها

ب. از بُعد نظری و بدون توجه به چگونگی حکومت‏ها در گذشته تاریخ

مفهوم زوال و بقا

فهرست عوامل بقا و زوال حکومت

. عدالتِ بنیاد نظام سیاسی

اهمیت و فضیلت عدالت

تعریف عدالت

آثار و پیامدهای دنیوی عدالت

1. ایجاد اعتماد و همراهی

2. شهرت حاکمان

3. دوام و پایداری حکومت

4. آبادانی کشور

5. اسوه شدن حکومت

6. افزایش حرمت حاکمان

7. رضایت مردم و بقای حکومت

8. الفت بین مردم و حکومت

راههای دستیابی به عدالت

1. توکل و اعتماد به خدا

2. پاسداری از شریعت

3. جلوگیری از ستم و تجاوز به حقوق مردم

2. امر به معروف و نهی از منکر

اهمیت بحث

1. روابط مسلمانان با یکدیگر براساس امر به معروف و نهی از منکر

روابط مردم با حکومت‏ها براساس امر به معروف و نهی از منکر

روابط حکومت اسلامی با امت اسلامی

3. گزینش کارگزاران سالم و کارآمد

4. نظارت بر کارکرد کارگزاران حکومتی

عوامل زوال دولت

1. ستم و پیامد آن

2. کوتاهی و یا ترک امر به معروف و نهی از منکر

3. تجمل گرایی

4. رواج گناه و فساد

 

ادامه مطلب ...

تقدیم به شهدای نراق بخصوص شهیدان علیرضا رزاقی و مند علی نباتی

  

به مناسبت هفته دفاع مقدس خواستم با نوشتن این مطلب یادی کرده باشم از شهدای نراق همیشه نحوه شهادت شهید علیرضا رزاقی  و شهید مند علی نباتی برایم یک معما بود . معمایی که نمی توان تصادفی بودن آن را خیلی باور کرد . شهید علیرضا رزاقی کوچکترین شهید نراقی است و شهید محمد علی نباتی حبیب بن مظاهر شهدای نراق . این دو شهید بزرگوار بعد از عملیات محرم در جبهه زبیدات  عراق در خط پدافندی در ساعت ۹ شب جمعه مورخ ۱۷/۹/۶۱  در یک سنگر و در آغوش یکدیگر با یک گلوله خمپاره به شهادت رسیدند . حس کنجکاوی من در کشف دلیل این تصادف منجر به تعریف این خاطره  از طرف بچه های هم رزم آنها گردید .  

بعد از اعزام بچه های نراق به منطقه عملیاتی زبیدات در عملیات محرم  فرمانده دسته اعلام می کند گروه های دو نفره تشکیل داده و در سنگر ها مستقر شوید . هر کدام به قول معروف یار گیری می کنند و در سنگری مستقر می شوند . در وسط میدان شهید رزاقی می ماند و شهید نباتی . شهید رزاقی به لحاظ کم سن و سال بودن کسی با او همسنگر نمی شود و شهید نباتی  هم به دلیل سن بالا . بچه های هم رزم  بعد ها تعریف می کنند  وقتی شهید نباتی این صحنه را مشاهده کرد دست شهید رزاقی را گرفت و گفت بیا من وتو هم قسمت همدیگر شدیم  .   

اما راز این داستان به نظر من این است که این اتفاق نه تنها یک تصادف ساده  نیست بلکه یک معمای عجیب و  حقیقتی ناب است  تا نسل های آینده بدانند  و خرده نگیرند که جنگ مخصوص جوانان  و نوجوانان بود .  هنوز  تصویر ریش سفید غرقه به خون شهید نباتی  و صورت  نوجوان  غرقه به خون  شهید رزاقی از ذهنم پاک نشده است .  

دانشگاه دفاع مقدس هیچ محدودیتی برای سن و سال و حتی جنسیت قائل نبود و هر کس به سهم خود در این دانشگاه چند واحد پاس کرد. خوشا بحال کسانی که با گرفتن مجوز شهادت از آن فارغ التحصیل شدند و بدا به حال ما که در ترم اول مشروط شدیم .   

 

چرا کسی از من انتقاد نمی کند ؟

  

مدیری بعد از دو سال کار کردن متوجه شد کارمندانش به عملکرد او هیچ انتقادی  نمی کنند .  جلسه ای ترتیب داد و خواست علت این موضوع را جویا شود . همه کارکنان در سالن جلسات جمع شدند . آقای مدیر بیش از دو ساعت از هر دری سخن گفت . ربط و بی ربط به هم  سخن می بافت و در غرور اینکه همه کسانی که در زیر دست او هستند  ( کارکنان ) معلومات او را ندارند داشت  پیش خودش کیف می کرد . در پایان رو به کارکنان و زیر دستان  کرد و گفت :  امروز در اینجا جمع شده ایم تا شما از عملکرد من انتقاد کنید. سکوت بر جلسه حکمفرما شد. هیچ کس جوابی نداد . مدیر دوباره تکرار کرد من آماده شنیدن انتقادات شما هستم .هیچ کس حرفی نزد . مدیر متعجب به کارکنان نگاه می کرد، درنهایت رو به یکی از آنها کرد و با نهیب گفت یعنی شما هیچ انتقادی از بنده ندارید؟!!  

در بین  آنها یکی که جسارت بیشتری داشت گفت: جناب مدیر راستش را بخواهید شما کاری در طول این دو سال انجام نداده اید که قابل نقد کردن باشد .

این مقدمه رانوشتم برای بهتر فهمیدن مطلب زیر

 بنده خدایی را میشناسم که دقیقا به همین درد مبتلا شده است اما با این تفاوت که هنوز به این درجه از فهم و شعور نرسیده است که چرا زیر دستان از عملکرد او انتقاد نمی کنند. مدیر داستان ما بعد از دو سال بلاخره متوجه  موضوع عدم انتقاد از خود  شد ولی این شخص مورد نظر فکر کنم اگر به همین منوال ادامه دهد تا قیام قیامت هم در جهل مرکب باقی خواهد ماند .

 انسال جاهل وقتی که می داند که نمی داند به دنبال رفع عیب رفته و به علم می رسد ولی خیلی ها در زندگی خود نمی دانند که نمی دانند ، لذا هیچ اقدامی برای رفع جهالت خود نمی کنند . یادم هست روزی در دوران طفولیت در حالی که داشتم برای پدر بزرگم بادام جمع می کردم به من نصیحتی کرد . او گفت : پسر جان کار کردنت ماننداسب عصاری نباشد .از او پرسیدن کارکردن اسب عصاری مگر چگونه است . برایم تشریح کرد اسب عصاری از صبح تا شب گرد یک سنگ دورخود می چرخد. برای اینکه متوجه چرخش دور خود نشود چشمان او را به وسیله پارچه می بندند . اسب با تصور اینکه دارد مسیر را به جلو می رود از صبح تا شب بدون وقفه حرکت می کند شب که چشمانش را باز می کنند می بیند سرجای اولش است .

حالا دقیقا این موضوع شده حکایت برخی از ما ---- . تصور می کنیم که خیلی  داریم زحمت می کشیم چون میزان خستگی خود را ملاک کار کردن یا نکردن  قرار می دهیم. این در حالی است که وقتی خوب نگاه می کنیم می بینیم حتی یک قدم از دیروز و دیروز ها ی خود هم جلوتر نرفته ایم .

 به نظر شما زندگی و پیشرفت  چیزی غیراز فهم  همین معادلات  و مفاهیم  ساده است ؟

چرا مردم بخصوص جوانان از این حق قانونی خود استفاده نمی کنند؟

 

ایجاد و تاسیس شورا های شهر در قانون اساسی بیانگر حق مشارکت مردم در سرنوشت اجتماعی خودشان است . در واقع با ایجاد شورا های شهر حکومت مرکزی حق حاکمیت محلی را به این شورا ها واگذار می کند . هدف اساسی از ایجاد شورا ها این است که شهر ها با مشارکت مردم اداره شوند . شورا مکانیزمی که امکان مشارکت مردم در سرنوشت اجتماعی خود شان در شهر ها و حکومت  های محلی را فراهم می کند . همانطور که مردم با انتخاب رئیس جمهور در سرنوشت ملی خود سهیم می شوند با انتخاب اعضای شورای شهر ها  هم در سرنوشت محلی خود دخالت می نمایند .  

اگر بخواهیم بزرگترین آسیب شورا های اسلامی شهر ها بخصوص شهر های کوچک مانند شهر خودمان را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم شاید بتوان به این نکته اشاره کرد که تابحال هچ  اقدام جدی برای مشارکت فعال شهروندان در تصمیمات شورا ها با توجه به اینکه قانون این موضوع را پیش بینی کرده انجام نگرفته است . در قانون شور اها  ُ شورای زیر دستی دیده شده است به گونه ای که شورای شهر های بزرگ شورای محله و شورای منطقه را تشکیل و ازطریق این فرایند شهرندان را در تصمیم گیری ها دخیل می کنند .  

نزدیک چهار سال و نیم از  شورای سوم می گذرد . یعنی اینکه ماتابحال  بیش از ۱۲ سال است شورا ها را بعد از انقلاب تجربه کرده ایم و متاسفانه من تا این لحظه به لحاظ شرایط کاری حتی یک بار حضور جدی شهروندان و پیگیری مطالبات اجتماعی خود را در شورای شهر ندیده ام . بعضا شهروندانی برای پیگری مطالبات شخصی خود مراجعه می کنند ولی ...... برای پیگیری مطالبات اجتماعی و عمومی  هرگز !!!و حتی در کمترین شکل ممکن از مشارکتُ شاهد مذاکرات و تصمیمات اعضاء شورا از نزدیک هم نیستند . 

 قانون به صراحت اعلام کرده است که جلسات شورای شهر باید علنی برگزار گردد و شورا موظف است زمینه حضور شهروندان و خبرنگاران را در جلسات علنی فراهم کند .  

به همه شهروندان  فهیم بخصوص جوانان عزیز شهر در جایگاه یک برادر کوچک توصیه می کنم از این حق قانونی خود استفاده لازم را ببرید و تنها به هر چهار سال رفتن پای صندوق رای و انتخاب اعضای شورای اسلامی شهر برای دخالت در سرنوشت محلی خود اکتفا ننمایید .  

  

موتور سوخت مشکل آب شرب نراق حل شد !!!

نمی خواستم در خصوص مسائل مربوط به آب شرب نراق مطلبی بنویسم چون قصد دارم این موضوع را از طریق مراجع قضایی پیگیری کنم ولی به خاطر اصرار کاربران محترم این چند خط را بر خلاف میل باطنی می نویسم . 

 واقعیت این است که اصلا نراق در این دو سال گذشته مشکل کم آبی نداشته و تمامی این مشکلات  بر می گردد به سوء مدیریت . سوء مدیریتی که با سوختن پمپ آب خود را نشان داد.  

خدا کند که متولیان امرپاسخ مناسبی برای قبرو قیامت خود داشته باشند .   

  

به مناسب سالروز آزادی آزادگان شهر نراق

خوانندگان محترم  وبلاگ پیشنهاد دادند به مناسبت سالروز آزاد شدن تعدادی از آزداگان شهرمان مطلبی در یکی از پست ها درج گردد . ضمن تقدیراز ارائه این پیشنها د با کمال میل این پست را تقدیم می کنم به تمامی آزادگان بخصوص آزادگان شهر نراق .

گرمی آغوش هایتان از بوی آواز چلچله های مست، پر شد. خانه، بی صبرانه چشم انتظار آمدنتان، سراپا شوق ایستاده بود با آغوش هایی گشوده و منتظر. کوچه کوچه انتظار،  شهر نراق  را لبریز قدم های مبارکتان کرده بود.

تمام خاک، پر از بوی بی صبری بود و ایران، یک پارچه آغوش بود برای فشردن مهربانی بی نهایت شما.

ایران، یعقوبی بود که اشک شوق آمدن یوسفش، چشم هایش را با طراوت رودهای ناتمام می شست.

. اسامی هشت نفر از آزادگان شهر نراق به شرح ذیل می باشد

+ بسیجیان عباس باقری فرزند حسینعلی و قدرت الله ایزدی فرزند عباس و احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله در تاریخ 2/1/1361 در عملیات فتح المبین پس از مجروحیت به اسارت ارتشیان عراق درآمدند و پس از هشت سال و چهار ماه در تاریخ 29/5/1369 آزاد و به شهر نراق بازگشتند .

+ سرباز ارتش علیرضا کاظمی فرزند سلطانعلی درتاریخ ./5/1362 در محور میرآباد سردشت به اسارت حزب منحله دمکرات کردستان درآمده و پس از پنج ماه تحمل اذیت و آزار در زندان دولتو در تاریخ ./10/1362 آزاد می گردد .

+ سرباز وظیفه سپاه پاسداران  علی اکبر حیدری فرزند رضا در تاریخ 5/4/1367 در جاده اهواز به خرمشهر پس از مجروحیت به اسارت نیروهای متجاوز عراق درآمده و پس از دو سال و دو ماه به میهن اسلامی بازگشت .

+ سرباز ارتش مرتضی عابدینی فرزند علی اصغر در تاریخ... در منطقه ....به اسارت نیروهای عراق درآمد و پس از .... اسارت سرانجام در مورخ.... آزاد و به شهر نراق بازگشت .
+ سرباز وظیفه سعید سلیمانی فرزند علی در منطقه... در سال 1365 به اسارت نیروهای عراقی گرفتار گردید و پس از سی ماه اسارت در شهریور 1368 آزاد و به آغوش خانواده و کشور اسلامی بازگشت .
+ بسیجی حسین اکبری فرزند اکبر اهل جاسب و ساکن نراق در تاریخ 17/11/1361 در عملیات والفجر مقدماتی پس از مجروحیت زیاد به اسارت نیروهای ارتش متجاوز عراق گرفتار شد و پس از بیست و هشت ماه به دلیل وخامت مجروحیتش به همراه تعدادی اسیر معلول دیگر با اسرای عراقی در خرداد 1364 مبادله و به کشور بازگشته است . ایشان با جانبازی هفتاد درصدی پس از ازدواج با یکی از نیروهای ستاد پشتیبانی جنگ  در نراق سکونت یافته است .